گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی
گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی

روز دوم بمبئی

روز دوم بمبئی

ساعت 8 صبح برای انجام برنامه سفر از هتل خارج شدیم. در رستوران پایین هتل صبحانه ای شامل املت، خورش قلوه با گوشت چرخ کرده و چای معمولی وهندی خوردیم و عازم دیدار اماکن مختلف شدیم.

روز کاری در اینجا ساعت 10صبح تقریبا شروع میشود. اول به منطقه زرتشتیها رفتیم، بعد به مرکز فرهنگی دیوید ساسون، روزنامه تایمز هند، مرکز دانشگاهی خسرو وادیا (حدود 1857) دانشگاه الفآین استون که از 100سال قبل جزو میراث جهانی به ثبت رسیده است! و البته حفظ شده است.

سپس به مرکز فرهنگی انجمن اسلام رفتیم و از مدارس آن و مرکز فرهنگی آن دیدن کردیم. نکته جالب مسؤول روابط عمومی که در داخل یک کیوسک چوبی و به همراه چندین گربه نشسته بود، یک خانم بنام  طاهره دارای دکترای زبان و ادبیات اردو!! بسیار انسانی مودب و مهربان و خوش برخورد بود و حتی وقتی میخواست معنی یک سطر فارسی که موضوع آن "دعوت به نهار بود" را برایش ترجمه کنیم و ماهم این کار را کردیم و گفتیم که حالا بخوان.

وقتی خواند ما هم گفتیم که باشد حتما برای نهار به منزل شما میآییم!! اول کمی قاطی کرد ولی پس از چند لحظه با رویی گشاده و به صورت جدی دعوت کرد.

این مرکز فرهنگی که برای آموزش فرزندان مسلمان ساخته شده دارای یک کتابخانه، خوابگاه پسران و دختران، مدرسه از ابتدایی تا دبیرستان است و زیر پروفسور عبدالستار دلوی اداره میشود.

این انسان شریف و بسیار مودب که از نظر علمی یکی از برجسته ترین محققین علوم انسانی و بخصوص در زبان اردو است و همچنین از ادیبان و شاعران زبان و ادبیات اردو و فارسی است. و در زبان عربی نیز تسلط خوبی دارد.

پس از این دیدار به کتابخانه مرکزی بمبئی رفتیم. این کتابخانه در سال حدود 1830 و قبل از ورود انگلیسیها به هند ساخته شده است. پس از اشغال هند توسط انگلیسیها این کتابخانه باقی ماند و تا کنون هم به کار و فعالیت خود ادامه میدهد.

در ادامه به مرکز فرهنگی زرتشتیها رفتیم و با فعالیتهای فرهنگی و تحقیقی ایشان آشنا شدیم.

با کمی پیدا روی و دیدن ساختمان بورس بمبئی که چهارمین مرکز جهانی بورس و دومین مرکز بزرگ بورس در آسیاست و مزه کردن یک نوع ساندویچ هندی به سمت هتل بازگشتیم تا با استراجت و استحمام خستگی خود را رفغ کردیم.

بعداز ظهر را با ملاقات مجدد از مرکز اسلامی و سپس بقعه شیخ طریقه شیعیان 6 امامی (بهره) به نام سید برهان الدین رفتیم و بعد هم به حمام ایرانیها، مسجد مغولان، مرکز اسلامی شیعیان 12 امامی و نماز هم در مسجد ایرانیها سپری شد.

شب هم به یک رستوران هندی در بخش قدیمی بمبئی رفتیم. غذای عالی، محیط مرتب و سرویس مشتی! قیمت هم 1300 روپیه برای 4 نفر. تازه به اندازه یک نفر هم غذا اضافه آمد.

آنقدر خوردیم که تا ساعت 12 فقط پیاده روی کردیم تا غذاهای تند هندی هضم شود. بعد هم پای اینترنت موبایل نشستم و تا ساعت 2 صبح به ارسال پیامک و استفاده از فیس بوک بدون فیلتر پرداختم!

شروع سفر و روز یکم

سفر شروع شد و ما از ساعت 1 بامداد به فرودگاه امام خمینی رفتیم و تا ساعت 3:30 فقط چرت زدیم و با تعدادی از مسافران لبنانی، شیعیان 6 امامی هندی و ... صحبت و گفتگو کردیم.

اوضاع ما خوب است حاج امیر به زبان عربی مسلط است و حیدررضا به زبان هندی و بنده هم که کمی از هر یک را بلغور میکنم.

ساعت 4 تمام چمدانها و وسایل را به بار فرودگاه دادیم و کارت سوار شدن را گرفتیم. مقداری ارز برای رفیقمان خریدیم و  بسوی خروجی و نقطه صفر مرزی فرودگاه رفتیم. در طبقه منهای یک آن دستشویی و نمازخانه و اتاق سیگار و کافی شاب، صرافی و از همه مهمتر تعدادی صندلی راحتی برای خوابیدن.

بعد از اذان، کمی خوابیدیم، ساعت 6:15 از خروجی به سمت سالن سوار شدن راه افتادیم و بالاخره هواپیما ساعت 7:30 حرکت کرد. یک بویینگ 747 و کلی از مسافران هندی که از عراق به بمبئی در حال بازگشت بودند.

ساعت 12:30 به وقت بمبئی رسیدیم. با کمی معطلی و سین و جین از قسمت کنترل ورودی با چرب زبانی و مغلطه گذشتیم.

بیرون فرودگاه با منظره جدیدی به نام شهر بمبئی مواجه شدیم. کلی ماشین کوچک و نقلی که 4 نفر به زور داخلش جا میشدند. یک عالمه آدم ظاهرا بیکار ولی کلی گرفتار دور  و بر آنجا بودند. یک تاکسی به قیمت 50 روپیه ما را به طرف هتلی در قسمت کوبالا بمبئی برد. در راه کلی مناظر اجتماعی، ساختمانی و فرهنگی جلب توجه میکرد.

هوا منقلب و دریا متلاطم بود. از روی پل معلق بمبئی با ورودیه 50 روپیه گذشتیم و عظمتی داشت. ساعت 4 بعدازظهر در هتل مستقر شدیم البته با کرایه 1850 روپیه برای هر شبانه روز. خلاصه تا سیمکارت هندی و تنظیمات تلفن همراه و اینترنت آن را انجام دادیم ساعت حدود 7 بعداز ظهر شد و شکم میگفت که خیلی گرسته است.

ساعت 7 به رستوران نزدیک هتل رفتیم و از ترس غذاهای تند هندی؛ یک غذای بدون فلفل و مشتی به نام چلو ماهیچه که فقط ماهیچه آن به اندازه دو تا دیس برنج بود. جای شما خالی آورد و خوردیم.

ساعت 8 پس از فرو نشاندن عقده های تلفن زدن و اینترنت و مخصوصا فیس بوک بدون فیلتر و تیوتر راحت که با گوشی موبایل در هر نقطه امکان استفاده هست، به همراه سایر دوستان عازم داخل شهر شدیم. آقای رحیمی مراسم بت شویی هندوها را دنبال کرد و تصاویر جالبی از آن تهیه نمود.

سپس عازم خیابان گردی برای تهیه بلیطهای بقیه راه شدیم. اما شکم که نگذاشت ما به کارهایمان برسیم. اول آب نارگیل و گوشت نارگیل، بعد هم تماشای آب نیشکر و برگهای بامبو که دسری مثل دلمه از آن درست میکردند. و البته مناظر مختلف از همزیستی مسالمت آمیز سگ و گربه، آدمهای بدبخت و خوشبخت، مغازه های یک در دو متری با اجاره ماهیانه 600 روپیه.

از یک مغازه فرش فروشی دو عدد کار زری بافی کشمیر را خریدیم. حدود 2 ساعت در خیابانهایی که در حال خلوط شدن بود و هندوهای نجسی که با صورتهای رنگی قرمز و در حال رقص و خواندن بودند و برای بت خویش که شکل یک فیل است حلوا نذر کرده و پس از چرخاندن بت، آن رابه داخل دریا می انداختند، و بالاخره یک مراسم عروسی که خانواده عروس آمدند و با احترام شاه داماد را سوار اتوبوس کردند و بردند. 

به هتل رسیدیم و مثل میت به خواب رفتیم. 

/ شکر شکن شوند همه طوطیان هند / زین قند پارسی که به بنگاله میرود / 

 

 

 

 

 

 

 

مقدمات سفر به هند

پول، بلیط، ویزا ! و اما ویزا، وقتی در همه دنیا باید به دنبال پارتی بگردی، دیگه از پارتی بازی ایران نباید شاکی باشی. 

هندی های سفارت هند هم پول به دهانشان مزه کرده! فقط از طریق رابطه و البته کمی هم شارژ مالی کوچولو!! 

اما بالاخره ویزا هم درست شد. خروجی هم پرداخت شد و ما به طور رسمی مسافر هند شدیم. توصیه میکنم گول جو بازار ارز را نخورید و اگر از طریق فرودگاه امام پرواز دارید در همان فرودگاه و از شعبه بانک مستقر در آنجا ارز مسافرتی خود را تامین کنید. 

بخاطر داشته باشید که ساعت رسمی هندوستان ۲ ساعت با ما اختلاف دارد یعنی وقتی اینجا ساعت ۱۲ نیمه شب است، در انجا ساعت ۲ صبح است. پس برنامه پرواز و رسیدن به فرودگاه بمبئی یا دهلی نو را با ساعت آنجا تنظیم کنید تا دچار تنگی وقت نشوید. 

از اینجا لازم نیست وسایل اضافی با خود حمل کنید، خیلی ها میگفتند که با خودت نان، آب، مواد غذایی و... ببر. مگر آنجا قحطی شده است؟! 

دوست من! آنجا یک کشور دارای سابقه و قدمت تاریخی است. حکومت دارد و تازه مثل ما که یک <خدا> ندارند، اووووو وه یک عالمه خدا دارند!! از هر خدایی که یک کمی روزی بگیرند، میدانی چقدر میشود؟ به اندازه ای که یک ملیارد و دویست میلیون نفر را غذا بدهند والبته + من. 

اصلا من هند را برای همین انتخاب کردم، چون یک کلکسیونی از مذاهب مختلف است. اگر میخواهی روی دین و ادیان تحقیق کنی، باید حتما هند راهم ببینی. وگر نه تحقیق ات ناقص خواهد ماند. 

اگر میخواهی مثل بنده در خصوص گردشگری مذهبی تحقیق کنی باید حتما به هند سری هم بزنی. 

اگر هم دنبال خال هندو هستی که دیگر .... 

اما یک نکته مهم: 

دوستان همیشه سعی کنید قبل از رفتن به یک منطقه، حتما و تا میتوانید اطلاعات در مورد آنجا بدست آورید. مثل خیلی ها که اول میروند و بعد کاسه چه کنم دستشان میگیرند! نباشید. 

خیلی از افرادی که قبلا به هند مسافرت کرده اند، اگر از ایشان بپرسید مثلا بمبئی چگونه است؟ 

حتما میگویند یک شهر شلوغ، کثیف و پر سر وصدا. اما من میگویم یک شهر شلوغ، با قانون خاص خودش، یک شهر شاید کثیف اما با فرهنگ بومی خودش. البته شاید به مذاق ما خوش نیاید. که اگر اینطور است، چرا به آنجا مسافرت میکنید؟ 

مذاهب مختلف هند دارای آداب و قوانین خاص خودشان هستند. اگر به عنوان یک مسافر وبرای دیدن این جلوه های انسانی و اثار مذهبی وتاریخی و یا صنایع دستی به این کشور مسافرت میکنید، حتما از توقعات خویش کم کنید تا راحت تر ارتباط برقرار ساخته و در میان ایشان زندگی کنید. 

اولین مشکل شاید مربوط به لباس آنها باشد، ذهنیت ما در خصوص لباس و رنگ پوست، آرایش و تزئینات آنها برمیگردد به سالهای قبل که به دلیل فقر اقتصادی تعدادی از هندیها یا پاکستانی ها به ایران میآمدند و شاید بعضی از آنها گدایی هم میکردند. 

اما بدانید لباسی که ما آن را شاید فقیرانه بدانیم، برای آنها بسیار ارزشمند و زیباست. اگر یک ایرانی برای رفتن به مجلس عروسی یا همایش و سمینار از کت و شلوار استفاده میکند. یک هندی با فرهنگ از لباس رسمی و بومی خودش استفاده میکند. 

اگر در ایران مد شده که یک مسلمان خودش را به شکل غیر مسلمانان آرایش کند و لباس آنها را به تن کند، هند خیلیها مطابق دستورات دینی، خود را آرایش میکنند، ظاهر خود را طبق دستورات دینی شان می آرایند. مثل سیکها! 

اگر ما تحمل عقاید مخالف خود را نداریم، آنجا حداقل این همزیستی مسالمت آمیز را تا حد ممکن رعایت میکنند. 

.... 

پس از روی ظاهر قضاوت نکنیم و با رفتن به میان ایشان و باز کردن چشم و گوش برای دیدن و شنیدن نظرات و عقاید آنها، از قدرت قضاوت و نیروی تعقل خود بهره ببریم.

 

وقتی مطلب زیاد است و زیاده گویی هم مزید بر علت میشود، اصل مطلب هم فراموش میشود. 

 

بعله، داشتم میگفتم اطلاعات جمع کنید. اول از همه یک نقشه بدرد بخور از کشور و بعد هم شهر مورد نظر، و اگر ممکن باشد حتی منطقه مورد نظر. 

فراگیری مسیرهای مترو، اتوبوس شهری، قطار و... بمبئی با تمام بزرگی و شلوغی اش، اگر نقشه داشته باشی خیلی راحت است. 

ما که کار نداریم، امدیم برای دیدن و دیگر عجله برای چی!! در همان ترافیک و شلوغی هم میشود همه چیز را دید، در همان ترافیک میشود آدم برای گردش روزانه یا برنامه روز بعدش، آماده شود. 

خلاصه منطقه مورد نظر و فاصله آن با فرودگاه یا ایستگاه قطار و... را حتما بخاطر بسپارید. 

همه جای دنیا مردم خوب و بد دارد اما تجربه ثابت کرده که همه آدمهای خوب و بد نسبت به مسافران رعایت احترام را میکنند، البته نه اینکه سر آنها را کلاه نگذارند!! 

پس با خیال راحت مسافرت کنید و سعی کنید از سفر لذت ببرید. 

هند را با یک بار نمی شود دید. پس برنامه ریزی کنید تا در طی چند مسافرت از شمال تا جنوب واز شرق تا غرب آن را دیدن کنید. 

مسافرت من فعلا منطقه شمالی است تا ببینیم چه میشود. 

به امید ارتباطی دیگر. خدا نگهدار.

 

 

 

 

 

 

 

سفر هندوستان

سلام دوباره  

قابل توجه علاقه مندان به هندوستان یا مساقران هند، از ۶ سپتامبر آماده خواندن مطالب من در سفر به هندوستان باشید. 

در این سری از ارسال مطالب سعی دارم تا تمامی اتفاقات سفر و دیدنیهای آن را به صورت روزانه ثبت و گزارش کنم تا هم برای خودم باقی بماند و هم برای خوانندگان علاقه مند به دیدنیهای هند قابل استفاده باشد. 

نکته مهم:‌ من هیچوقت خاطرات سفر را ویرایش نمیکنم و به عقب هم برنمیگردم. پس اگر مشاهده کردید که نکات دستوری از قلم افتاده به همین دلیل است. 

این شعار من است: همیشه رو به جلو! Ever Onward 

شاید بتوان گفت شروعی دوباره

امان از دست گرفتاری! و شاید بی برنامگی. 

با خودم قرار گذاشته بودم که پس از بازگشت مطالب را دسته بندی و ارائه کنم. اما نشد. تا مسجد سلطان احمد مطالب تقریبا آماده شد که برایتان گذاشته ام ولی ادامه آن با تاخیر مواجه گردید. 

اما این یادداشت کوچک در این زمان محدود شاید یادآور خاطرات سفر پرخاطره و جسورانه ما به کشوری زیبا و سرشار از آثار تاریخی؛ فرهنگی و طبیعی باشد.   

پس از خروج از استامبول؛ اولین موضوعی که توجهم را جلب کرد. تابلوی بنگاههای املاک بود. عجیب بود! از ابتدای سفر تا این زمان هرگز تابلوی بنگاه معاملات ملکی ندیده بودم! اما در این مسیر - یعنی غرب استامبول - شاید بتوان گفت نزدیک به ۳۰۰ بنگاه در مسیر حدود ۱۰۰ کیلومتری به چشم میخورد. 

مسیری بسیار زیبا با مناظری چشم نواز که مشابه آن را در کشور نداریم. 

سمت چپ کنار ساحل دریای مرمره با ساختمانهای بلند؛ پلاژها و سواحل زیبا و آدمهایی به مراتب جذاب! هم از نظر ظاهری! و هم از لحاظ رعایت ادب و اخلاق اجتماعی. 

نمیدانم چرا در طول مسیر همواره در فکر مقایسه بودم؟ سواحل خودمان با اینجا. آدمهای خودمان با اینها! و داشتم افسردگی میگرفتم تا اینکه بالاخره از این فکرها خارج شدم. 

  

وضع اینجا شاید مصداق این شعر مولانا باشد که گفته:  

/ برگ تن؛ بی برگی جان است زود / این بباید کاستن؛ وآن را فزود / 

آدمها هرچه از ظاهر و ظاهر سازی دور شوند؛ باطن زیباتری پیدا میکنند. 

 هرچه باطن آنها زیباتر شود؛ در صورت و اعضای آنها نیز تجلی مییابد. 

 

شاید به همین دلیل است که هموطنان ما از نظر ظاهری بدهیکل شده اند!! و آنها ماشالاه!!