گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی
گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی

مسجد سلطان احمد

این مسجد به دستور سلطان احمد اول در میان سالهای ۱۶۰۹ تا ۱۶۱۶ ساخته شده است. دارای ۶ مناره است که از سه طرف به حیاطهای جانبی راه دارد. حیاط اصلی مسجد دارای یک سقاخانه ۶ ضلعی در وسط صحن حیاط است. این حیاط با ۳ در به مسجد راه دارد و حیاطهای دیگر نیز هریک با دری مستقل به مسجد راه پیدا میکنند. 

توالت و دستشویی در حیاط جانبی است و وضو خانه مردانه و زنانه به طور مستقل در کنار دیواره مسجد تعبیه شده است. 

شکل پلان آن تقریبا ۴ ضلعی است که یک گنبد اصلی در وسط و ۴ گنبد فرعی در کنارهها، در گوشه های این مربع نیز ۴ ستون مانند که به آن پای فیل میگفتند! قرار گرفته است. میان این پایه ها هم ۴ نیم گنبد ساخته شده است. 

ارتفاع گنبد اصلی بیش از ۲۰ متر است، دیواره مدور زیر گنبد دارای پنجره های متعددی است که نور داخل از آن تامین میشود. تزیینات داخلی با چینی کاری و قلم کاری انجام گرفته است. 

داخل مسجد و سمت چپ آن جایگاهی برای سلاطین عثمانی ساخته شده و محراب نیز با کاشی و موزائیک نزیین یافته است. نرده ایوان با مرمر دارای نقش های برجسته زینت داده شده است.  

منبر مسجد از مرمر سفید با سنگهای زینتی ساخته اند، در سمت بالای دیواره ها اسامی خلفای اسلامی با خط ثلث و حالت قلمکاری نوشته شده است.  

در سمت شمال شرقی مسجد مقبره های چند تن از سلاطین عثمانی است. 

ورود توریستها به مسجد فقط تا قسمت صفه امکان پذیر است و در سایر قسمتها اجازه ورود ندارند. لباس توریستها باید حالت پوشیدگی داشته باشد و خانمها نیز حتما روسری یا مقنعه به سر کنند. 

و البته در ورودی تعداد زیادی روسری و مقنعه بزرگ برای استفاده خانمها مهیا شده است. 

کیسه های پلاستیکی یکبار مصرف برای کفشها نیز در ورودی موجود است. خادمان مسجد با لباسهای فرم مخصوص به کنترل وضعیت میپردازند. خادمان مرد با پیراهن آبی روشن و شلوار تیره و خادمان زن نیز با مانتوهای کرم رنگ بلند و مقنعه کرمی به خدمت اشتغال دارند. 

مسجد دارای ۲۶ ستون است. استفاده از چینیکاری های سبز و آبی در داخل مسجد و قلمکاریهای زیبا، ابهت خاصی به این مکان داده است. به دلیل همین زیباییها به آن مسجد آبی یا به زبان ترکی (ماوی جامی) گفته میشود. 

جمع بندی استامبول قسمت یکم

استامبول بزرگترین شهر ترکیه است و در دو طرف تنگه بسفر قرار دارد. از شمال به دریای سیاه و از جنوب به دریای مرمره، در شرق به شهرهای بولو و زکریا (آدا پازان)  و از غرب نیز به شهرهای تکیرداغ و کونار کنر الی، محدود شده است.

این شهر داری مساحت حدود 6000 کیلومتر مربع است. در میان تپه های بلند و دره های زیبا، ساختمانها و خیابانهای آن کشیده شده است. دارای دو منطقه آسیایی در شرق و اروپایی در غرب تنگه بسفر است.

مهمترین تپه های این شهر به نامهای آیدوس در سمت کارتال به ارتفاع حدود 600 متر و چاملئن جا در شرق منطقه اسکودار با ارتفاع حدود 200 متر است. همچنین چهار جزیزه در دریای مرمره که به نام جزایر پرنس نامیده میشوند نیز جزو منطقه استامبول به شمار میرود.

یک رودخانه متوسط به نام ریوا چای نیز به سمت شمال در جریان است که به دریای سیاه میریزد. در نقاط مختلف شهر نیز جنگلهای طبیعی و مصنوعی به چشم میخورد که اغلب درختان آن از انواع کاج به همراه انجیر، بلوط است. یک جنگل طبیعی به نام بلگراد نیز در حدود 15 کیلومتری شمال این شهر قرار گرفته است.

آب و هوای شهر در تابستان گرم و مرطوب است واگر باد از سمت شمال بوزد، هوا بسیار دلپذیر میشود و هنگامی که باد از طرف جنوب وزیدن آغاز میکند، هوا حالت شرجی گرم و در پاره ای مواقع نیز غیر قابل تحمل میشود.

سه دریاچه در قسمت اروپایی شهر واقع شده است که یکی از آنها دارای آب شیرین است و آب شرب استامبول از آن تامین میشود. اسم این دریاچه ترکوس است. دو دریاچه دیگر به نامهای کوچوک جکمجه و بیوک جکمجه به ترتیب از در قسمت غربی شهر قرار گرفته اند که دارای آب شور هستند. در حاشیه این دو دریاچه ماهیگیری و امکانات شکارگاهی فراهم شده که از آن استفاده میکنند.

جمعیت ثابت شهر حدود 12 میلیون نفر است. اتوبانهای وسیع از روی پلهایی که ارتفاع بعضی از آنها به 150 متر نیز میرسد، جلوه دیگری از مهندسی راه در این شهر است. در مسیر اتوبانها از تونلها نیز استفاده شده است.

بازارهای مختلف و بزرگ در این شهر ایجاد شده که از رونق خاصی برخوردارند. موقعیت جغرافیایی شهر باعث شده تا در طول تاریخ اقوام مختلف و حکومتهای متعدد در این شهر سکونت گزینند و آثار بجا مانده از دورانهای گذشته قدمت شهر را تا حدود 3 قرن قبل از میلاد تخمین میزند.

آثار هنری برجسته که نمایانگر اوج هنر و صنعت در ادوار مختلف تاریخی در این شهر است مربوط به دوره بیزانس، اسلامی و عثمانی است و ایجاد دانشگاهها، آکادمی، کتابخانه و موزههای مختلف نیز پس از انقلاب جمهوری در ترکیه زیاد به چشم میخورد.

تا سال 1923 این شهر پایتخت حکومتهای مختلف بوده و از این سال به بعد آنکارا به عنوان مرکز سیاسی برگزیده شد.

در قسمت آسیایی مناطق مهم شهری شامل (توزلا، پندیک، کارتال، سلطان بی لی، مال تپه، سامان دیرا، ساری قاضی، عمرانیه، کادیکوی، اسکودار) است. در قسمت اروپایی نیز مناطق (شیشلی ایاز آقا،‌ کاقیت خانه،‌ بشیکتاش،‌ شیشلی،‌ ایوب،‌ بیوغلو،‌ بایرام پاشا، امی نونو، فاتح،‌ زیتون برنو، گونگرن، باغ جیلر،‌ باغچه لی اولر،‌ باکیرکوی،‌ آوسیلر، کوچوک و بیوک چکمجه) است.

دو فرودگاه در قسمت های آسیایی و اروپایی ساخته شده که فرودگاه آتاترک در سمت اروپایی است. استادیوم المپیک استامبول در بخش اروپایی و شمال دریاچه کوچوک چکمجه قرار دارد.

جزایر پرنس شامل 4 جزیره ،‌ به ترتیب از کوچک به بزرک به نامهای کینالی،‌ بورگاز، هیبلی،‌ و بیوک هستند که هریک پسوند آدا به معنی جزیزه را دارند. این جزایر از بخش اروپایی حدود 1.5 ساعت با کشتی فاصله دارند و به بخش اسیایی و منطقه کارتال نزدیک هستند. خطوط کشتی رانی در این مسیر به صورت هر ساعت یکبار انجام میشود و قیمت بلیط برای هر نفر 6 لیر به صورت رفت و برگشت است.

قیمت اجناس و مواد غذایی در این جزایر ارزانتر از شهر استامبول است. و برای ساکنین نیز تسهیلات رفت و آمد و یارانه های مواد غذایی برقرار است.

در جزیره هیبلی آدا که من از آن بازدید کردم و در سایر جزایر نیز این مقررات جاری است،‌ هیچگونه وسیله نقلیه موتوری امکان تردد ندارد و فقط حمل و نقل با گاری، درشکه های دو اسبه، دوچرخه های پایی و برقی انجام میگیرد.

جزیره سه مسجد داشت که یکی بزرگتر بود، در محله بازار ساحلی نیز دو کلیسا دیده میشد. این جزیره دارای سه تپه مرتفع بود که روی 2 تا آز آنها ساختمان بزرگی ساخته شده است که یکی مرکز آموزش و کتابخانه و موزه مسیحیان ارتدوکس و دیگری نیز یک یتیم خانه مربوط به کلیسای ارتدوکس است. تمامی تپه ها دارای جنگلهای کاج و پوشیده از گیاه به همراه درختان انجیر، بلوط، مرکبات است.

حمل و نقل در استامبول توسط مترو، تراموا،‌ اتوبوس،‌ قطار برقی،‌ تاکسی و ماشینهای خطی مدل ون انجام میشود.

قیمت تراموا و مترو 1.5 لیر است،‌ از اتوبوس و تاکسی استفاده نکردم.

روی تنگه بسفر دو پل بزرگ و معلق ساخته شده است که نامهای آن پل بسفر و پل سلطان محمد فاتح است. همچنین یک خلیج در قسمت اروپایی به نام گلدن هورن است که روی آن نیز 4 پل زده شده که شمالی ترین آن پل بزرگراه ای – 5 است و دیگری پل آتاتورک است. و البته 2 پل کوچکتر نیز وجود دارد.

اولین اثر تاریخی که در این شهر به چشم میآید، مسجد سلطان احمد (مسجد آبی) است که روی تپه ای مشرف به دریای مرمره و تنگه بسفر و خلیج قرار دارد. در سمت شمال غربی آن ،‌ مسجد ایاصوفیا است که میان این دو یک پارک زیبا ایجاد شده ودر غرب آن نیز میدان اسب دوانی و میل های معروف مصری و مارپیچ قرار گرفته است.

در بخش شمالی این منطقه و شمال مسجد ایاصوفیا، کاخ توپکاپی که الان به آن موزه توپکاپی میگویند،‌قرار دارد.

این منطقه قابل توصیف نیست،‌ باید دید و لذت برد، به همین دلیل نمیتوانم شرح بدهم ولی انشاءالله عکسها را برایتان میگذارم.

جمع بندی منطقه ترابوزان

با سلام مجدد، 

نمیدانم چرا اینقدر تنبل شدم. دقیقا وقتی از مرز گذشتیم و وارد ایران شدیم، وقتی خیالمان از بابت ورود و نگرانیهای بی پولی و غیره راحت شد. 

انگار خستگی این 21 روز بار شد روی دوشم و آنچنان خستگی بر من مستولی شد که انگار کوه کندم و البته واقعا هم کوه کنده بودم! 

آدم برود میان حوریان بهشتی و مثل آدمهای هپلی برگردد!! واقعا که! 

منهم همجوری بودم. 

بهرحال من برای دیدن یک کشوری رفته بودم که سابقه تاریخی مفصلی دارد. نه برای خوشگذرانی و چیزهای دیگر. 

به همین دلیل چیزهایی برایم ارزش داشت که شاید دیگران به آنها میخندیدند. 

 

و اما جمع بندی مختصر تا در فرصت بهتری بتوانم نوشته ها و عکسها را مرتب کنم و با متنی روان تر و زیبا تر برایتان بفرستم. 

 

منطقه ترابوزان یک منطقه دیدنی و تاریخی است. جاذبه های طبیعی آن بسیار و آثار به جا مانده از دوران گذشته نیز به وقور دیده میشود. 

مهمتر از همه حراست و نگهبانی از آن است. و مردم هم به خوبی از آنها مراقبت میکنند. 

 

در راه گوموشخانه به ترابوزان اگر کمی دقت کنیم. حدود 7 غار در سمت راست و 2 غار دیگر در طرف چپ جاده قرار گرفته است. نه به این صورت که راحت دیده شود. بلکه باید به تابلوهای راهنمای جاده و تابلوهای مربوط به اداره موزه های ترکیه دقت کنید. 

 زیباترین غار این مجموعه به نام "کارجا مغاراسی" نامیده میشد.

باید از جاده اصلی خارج شویم و حدود 10 کیلومتر راه به سمت بالای کوه را طی کنیم. این مسیرها تقریبا شبیه راهی است که به سوی قلعه الموت در قزوین میرود به خصوص آن چند کیلومتر آخر را تا پای کوه. 

وقتی به پای دهنه غار رسیدیم. یک محوطه بزرگ برای پارک حدود 50 اتومبیل آماده شده بود و درکنار آن یک رستوران و یک مغازه فروش صنابع دستی که مساحتی حدود 400 متر مربع وجود دارد. 

اگر نخواهیم از فروشگاه یا رستوران خریدی داشته باشیم باید حدود 400 متر پیاده به سمت بالا حرکت کنیم تا به دهانه غار برسیم. 

ورودی غار 15 لیر برای هر نفر است. با دادن پول یک ژتون به شما میدهند تا در دستگاه ورودی بیاندازید. 

دوربین عکس و فیلم برداری هم ممنوع است. ما دوربین ها را درون یک صندوق قرار دادیم و کلید آن راهم برداشته و داخل غار شدیم. 

مساحت غار تقریبا اندازه غار سهولان است. ولی دریاچه آب شیرین ندارد. و از این نظر ورودی و سالن اول غار قوری قلعه در راه پاوه است. ولی یک تار موی قوری قلعه به تمام این غارها میارزد.

مهمترین ویژگی و دیدنی ترین قسمتهای این غار مربوط به استاگمیت و استاگتیت های آن است که تا ارتفاع حدود 10 متر به وجود آمده اند و شکستگی هم در آن دیده نمیشود.

این کاردستیهای طبیعی بسیار زیبایند و جلوههای بدیعی را ایجاد کرده اند.

مساحت غار کم است و میتوان با صرف وقتی حدود 45 دقیقه تمام آنها را با آرامش و بدون عجله دید و برگشت.

پس اتمام دیدار در مسیر به طرف ترابوزان با یک اثر عجیب تاریخی در دل یک دیواره صخره ای کوه که از سطح جاده حدود 100 متر بالاتر قرار دارد مواجه میشوید. این سازه در دل کوه که یک شکاف حدود 50 متر ارتفاع و عرض 200 متر با عمق حدود 100 ،‌ساخته شده است. و بالای آن نیز ادامه دیواره صخره ای کوه تا قله امتداد دارد. 

یک قلعه که دسترسی به آن در زمانهای گذشته اصلا امکان نداشته و از هجوم دشمن همواره در امان بوده است. دراین شکاف صخره ای یک ساختمان با 5 طبقه ایجاد شده است.  

آب مصرفی آن از چشمه های داخل کوه و تراوش آب از دیواره ها تامین میشده است و در پایین نیز درختان تناور و با عمر زیاد دیده میشود. که احتمالا مواد غذایی نیز از طریق همین جنگل به قلعه میرسیده. 

آثار باستانی پیدا شده از قلعه به حدود قرن یکم قبل از میلاد برمیگردد. و آثاری از دوران ‌بیزانتیم. و پس از آن نیز با حمله اعراب و تصرف آن از این مکان به عنوان مرکز حکومتی و نظامی استفاده میشده تا اینکه در سال 1200 توسط کنستانتین نوپولیس و برای کمک به ملکه گرجستان به نام تامارا این مناطق به تصرف دولت رومی در آمد و تا 257 سال نیز در تصرف آنان باقیماند. در سال 1458 میلادی دولت عثمانی با تصرف این منطقه و تمام ایالت ترابوزان آن را به کل متصرفات خود ضمیمه کرد. 

در سال 1867 با آتش سوزی بزرگی که در آن قلعه روی داد، این قلعه خراب شد و کاربرد خود را از دست داد. 

در مدت میان سالهای 1916 و 17 این منطقه به تصرف روسیه درآمد و مجددا در سال 1918 دولت عثمانی آن را پس گرفت. 

از دیدنیهای منطقه ترابوزان ، میتوان به دشتهای آن اشاره کرد. تپه ماهورهای کم شیب و زیبا که همگی سرسبز و مراتع خوبی را برای پرورش دام ایجاد کرده است. 

دریاچه طبیعی "اوزونگول" هم یکی دیگر از زیبایی های طبیعی این منطقه است که باید کمی به خود فشار بیاورید و از مسیر جادههای اصلی خارج شوید تا بتوانید این مناطق را ببینید. 

 

هرچند میدانم ایرانی جماعت کمتر به این مناظر علاقه دارد و همواره میخواهد به کنار دریا رفته و مناظر طبیعی و غیر طبیعی دیگری را مشاهده کند!! 

 

و برعکس ماها،‌این ژاپنیهای ریزه میزه! از هر سوراخی، شکافی، تخته سنگی یک ژاپنی با دوربین دیجیتال و در حال عکس گرفتن، بیرون میزد! 

 

در تمام طول مسیر و جاهایی که رفتم  اعم از آثار باستانی یا طبیعی، برای نمونه یک ایرانی ندیدم. و فقط آنها را در کنار دریا و یا داخل بازار! مشاهده کردم. 

 

جادههای تمامی مسیر وضعیت خوبی نداشتند و اداره راهسازی ترکیه با جدیت و سرعت مشغول ساخت راههای استاندارد و جدید بود. البته در اتوبانها این مشکل وجود نداشت. 

 

مسیری را که من انتخاب کردم، و البته برای دیدن امکان تاریخی و طبیعت منطقه ، یک مسیر کوهستانی و پر پیچ و خم بود. 

خب تا زحمتی کشیده نشود،‌ چیزی بدست نمیآید. یعنی باید از مسیر اتوبان سریع السیر خارج شدو در جاده های فرعی حرکت کرد تا مناطق زیبا و جذاب را دید. 

و صد البته همتی و همراهان خوبی هم داشت. 

 

 

 و اما غذا !! 

  

اگر به ایالت ترابوزان و منطقه ساحلی دریای سیاه مسافرت میکنید. حتما برای نمونه هم که شده یک لقمه از هر غذای این منطقه را میل کنید. 

 

ترابوزان:‌ شیرینی اسفنجی که با مزه بسیار عالی هنگام صبحانه واقعا میچسبد. 

دلمه برگ میم: نمونه آن را در ایران داریم. ولی آنجا داخل دلمه را فقط با برنج محصول "سینوپ" یکی از شهرهای بزرگ شمال ترکیه که در همان منطقه قرار دارد. پر میکنند و داخل ظرف میچینند اما در کنار آن یک نوع سالاد ترشی که با گوجه فرنگی و فلفل قرمز درست میشود، میگذارند که مزه خوبی را به غذا میدهد. چون اگر دلمه را خالی بخورید، اصلا خوشمزه نیست! 

 

شهر زیزه:‌در شرق ترابوزان واقع شده، عسل به همراه موم، محصولی است که اگر یک قاشق از این عسل را بخورید دیگر عسلها به دهانتان مزه نمیکند. به قدری پرملاط و لذیذ است که ما در صبحانه فقط عسل را پنیر! کره! نان! و حتی برای شیرین کردن چایی نیز استفاده کردیم. 

و یک چیز دیگر که به آن دسر ژله میگوییم، خودشان "پپچورا" مینامند. این دسر مثل ژله توت فرنگی و پرتغالی و... است و ماده آولیه آن انگور سیاه منطقه است. تقریبا مثل کنستانتره انگور و با اضافات دیگر. اما خوشمزه است!! به جای شما، ما خوردیم. 

 گوموشخانه:‌ این شهر در جنوب ترابوزان است و تولیدات اصلی آن نان فانتزی  شیرین، یک نوع باقلوای مخصوص که مثل لازانیا است یعنی ورقه ورقه ولی بسیار شیرین که شیره های آن از دست میچکد. البته من خودم زیاد باقلوا و شیرینیجات دوست ندارم. ولی خوب سایرین که عاشق شدند. 

کاستامونو:‌ شهری است در غرب منطقه ترابوزان و شهر سامسون. این منطقه مرکز تولید سیر است. و کنار جاده و خیابان کیسه های سیر را میبینید. با قیمت تقریبا مناسب میتوان خرید. 

یک نوع نان هم در این شهر پخته میشود  که به آن نان اتلی میگویند. به اندازه یک پیتزای دو نفره است. البته من نخوردم و فقط دیدم.   

 

سینوپ:‌ یکی از شهرهای مهم و در شمالی ترین نقطه ترکیه در ساحل دریای سیاه و منطقه ای که به صورت یک دماغه در دل دریا جلو رفته است. 

محصول این منطقه برنج است و البته با نوع برنجهای ما خیلی فرق دارد. دانه برنج مثل دانه گندم است. پس از پخت نیز، سفت و خام به نظر میآید. یعنی به مذاق ما خوش نیست. اما به اندازه یک پرس پلو از آن خوردم! چون پولش را داده بودم!! جان فدای شکم! 

یک نوع نان شیرین هم دارند که مثل شیرینیهای کره ای یا دانمارکی است. به آن "نو کول" میگویند. من نخوردم ولی از ظاهرش معلوم بود باید خوشمزه باشد. 

 

شهر چوروم:‌این شهر در جنوب غربی سامسون و تقریبا جنوب سینوپ در راه آنکارا قرار دارد. 

محصول عمده آن نخود است که به صورت تف داده و یا خام، و نوعی هم به صورت تف داده خالدار عرضه میشود. نخریدم! 

یک غذای شلغم شوربا هم دارند که به آن "اسکلیپ دلمه" میگویند. چیز مهمی نیست. مقداری پیاز رده کنید و به شکل دایره در کف بشقاب پخش کنید. روی آن مقداری پنیر هلندی رنده کنید. مقداری سیب زمینی و گوشت پاستیل هم روی همه اضافه کنید. حالا بخورید! 

  

با اجازه شما تمام میکنم. آنقدر راجع به غذا حرف زدم که گشنه شدم. پس تا بعد 

ضمنا اگر میبینید هنوز عکسها را اضافه نکرده ام. به دلیل تنبلی و ندانم کاری است. 

ولی حتما اینکار را خواهم کرد. 

 

مولانا میگوید:‌ 

در پی خو باش و با خوشخو نشین 

خو پذیریِ روغنِ گل را ببین 

پس تو هم الجار ثم الدار گو 

گر دلی داری برو دلدار جو 

 

والسلام

 

 

 

وارد ایران شدیم.

پس از خواب آخر در ترکیه، ساعت ۷ صبح با آرامش به منطقه صفر مرزی وارد شدیم و با ارائه پاسپورتها، مهر خروج از ترکیه زده شد و مدارک ماشین هم تایید شد و بدون بازرسی وارد خاک ایران گشتیم.! الحمدلله  

این طرف نیز کارها با سرعت و حدود ۱۵ دقیقه زمان انجام شد. 

 ۱ - هرکدام با پاسپورتهایمان در صف ورود قرار گرفتیم و به دلیل نداشتن اسباب راحت مهر ورود در پاسپورتها زده شد. 

۲- سپس نوبت ماشین رسید. یک برگه اظهارنامه را پرکردم و مسوول شیفت آن را امضا کرد به بارزس مربوطه ارایه کردم. اسمش آقای کاسب بود. 

توضیح: ولی برعکس نامش اصلا کاسب نبود! ماشین را نگاه کرد و با چند پرسش در مورد داشتن لوازم خاص یا اجناس خارج از حد متعارف. قضیه تمام شد و او هم امضا کرد. 

البته بعضی از کارکنان که اسمشان کاسب نبود، اما دقیقا کاسبی میکردند!! 

۳- برای گرفتن (بیچک) مدارک کاپوتاژ و برگه اظهارنامه را ارائه کردم و با کمک رایانه این کار هم با زمانی حدود ۳ دقیقه تمام شد. 

۴- بیچک به امضای بازرس و مسوول شیفت رسید و منهم با ماشین به سمت در خروجی حرکت کردم.  

۵- پیچک را به نگهبانی درب ورودی اصلی دادم و او هم گفت: به سلامت. 

ما هم با دعای خیر ایشان به سلامتی از گمرک خارج شدیم و به سمت آستارا حرکت کردیم. 

 

الان در آستارا هستم و همراهان هم در بازار!  ارز خارجی تمام شد،‌ پول ایرانی که هست! 

ترک عادت هم موجب مرض است. حدود ۲۰ روز است که عادت به گردش و خرید پیدا کرده اند و منهم که هیچ!! 

بنده از موقعیت استفاده کردم و در یک کافی نت که حدود ۱۰۰۰ متر از بازار ساحلی دورتر است و در بازار شهید مطهری قرار گرفته، مشغول ارسال هستم. 

اگر بتوانم میخواهم امشب تا بندر انزلی و احتمالا محمود آباد بروم. 

  

شب قدر هم نزدیک است. برای حسن ختام یک قطعه شعر که از روی تابلو داخل موزه توپکاپی استامبول نوشته ام برایتان میفرستم. 

  

 دور تابلو با خط نستعلیق شعر زیر: 

 

در عین علی سر علی الاعلی است/ در لام علی رمز ولی الوالاست/ 

در یاء علی نکته حی القیوم/ از نور خدا نور علی هم پیداست/ 

 (محمد عزیز رفاعی پنجشنبه ۱۹ صفر ۱۲۲۸ )

 

 در وسط یاعلی به خط نستعلیق و قلم پارویی به صورت آئینه ای نوشته شده. 

در گوشه های کار (بالا) از راست به چپ کلمات الله -  محمد (پایین) راست به چپ حسن و حسین و بالا در وسط بالای یاعلی و میان الله و محمد، کلمه فاطمه نوشته شده که هریک داخل دایره ای که تذهیب کاری شده است، قرار دارد. 

در حاشیه خارجی تابلو هم ناد علی مظهر العجائب/تجده عونا لک فی النوائب/کل هم و غم سنجلی/بولایتک یا علی یاعلی یاعلی/ 

  این تابلو داخل یک سالنی قرار داشت که از در و دیوارش محبت علوی و تشیع تراوش میکرد و یک قاری با صوتی زیبا در داخل مجموعه قرآن تلاوت مینمود. این رسمی است که از حکومت عثمانی تا کنون در این مجموعه که قبلا کاخ حکومتی بوده و الان موزه شده است، رعایت میشود. 

 

یکی از جاهایی که واقعا گریه ام گرفت همین جا بود. مردم میآمدند و میرفتند و نمیفهمیدند که چه چیزهایی روی تابلوها و چه نمادهایی توی گنجه ها قرار گرفته است! 

توضیحات اصلی را در یک فرصت کامل برایتان خواهم نوشت. 

در این شب عزیز یاد ماهم باشید. سعی کردم، نه یعنی مجبور شدم و آن هم از جانب خدا و عنایت مولانا بود که بتوانم شبهای قدر را در ایران باشم و حال و هوای خاص آن را بدست آورم. 

چون نمیدانم اگر در آنطرف و طبق برنامه ریزی قبلی احتمالا آناتالیا میبودم. چه میشد؟ 

بهرحال ما که در حالت تمول بیشتر به یاد خدا بودیم و در حالت بی پولی به غیر خدا توسل کردیم. و البته او هم از اولیای خدا بود.  

حضرت مولانا، روحش در همه مراحل با ما بود. چونکه منهم در خیلی از مواقع به یادش بودم و اصلا این سفر برای دیدار او بود. ولی خب انسان در سفر باید گاهی اوقات نیز با سایر همراهان، همراهی کند و از توقعاتش بگذرد. اما با خواندن مثنوی در مسیر و اوقات استراحت سعی میکردم خود را از هوای مولانا و روحیات او جدا نکنم. 

مطمئن بودم و برایم قطعی شد که مولانا نیز مخلص اهل بیت و شیعه علوی بوده است. حالا دیگران هرچه میخواهند بگویند! 

اصلا امکان ندارد کسی در باره حضرت بگوید و بنویسد و محب او در دلش نباشد. آنهم با این قدرت! که شعر شهریار در برابرش هیچ است. 

...آن شاه که با دانش و دین بود علی بود/ مسجود ملک ساجد معبود علی بود/ 

 بهرحال، 

امشب، رحمت دوست، مثل رود جاری است./ 

اگر حالی به شما دست داد و دلتان لرزید یا بغضتان ترکید/ 

ما هم محتاج دعا هستیم./  

هرچند که در ماهی که شماها دهان، زبان و جوارحتان را بسته بودید. خدا هم برایتان شیطان را محدود کرده بود. ما به سلامتی همه چیز را رها کرده بودیم! و فقط قلب را نگاه داشتیم. و با شیطان هم گاهی طرح رفاقت ریختیم!  

اما داخل ایران هم زیاد به نظر نمیرسد شیطان محدود شده باشد!! 

هرچه در آن طرف به سرعت مساجد دیده میشود، اینجا باید با چند چشم دنبال آن بگردیم! 

وضع آدمها هم که لازم به گفتن نیست. 

بیخیال! بهتر است دیگر غیبت نکنم. و در فرصتی که آینده بدست میآورم. ادامه مطالب را مینویسم. 

 

به سوی شهر وان و ایران

از دیاربکر به سوی وان رهسپار شدیم. 

این مسیر تا شهر بتلیس حدود ۳۸۰ کیلومتر است. راهی است که از داخل دشت با تپه های کوتاه و با شیب ملایم میگذرد. دو طرف مسیر کشت گندم، و زراعت دیم و آبی دیده میشود. 

بعضی نقاط نیز باغهای مرکبات در وسعت زیاد دیده میشود. راستی یادم آمد یکی از محصولات مهم در منطقه قونیه، تولید شکر است و شکر قونیه معروف است. 

بتلیس یک شهر زیبا در حاشیه دریاچه وان است. از داخل شهر فقط عبور کردیم و چند عدد (اکمک) یعنی همان نان خودمان، سه عدد نان به قیمت ۲ لیر خریدیم. نانهای خوبی است مخصوصا آنهایی که گرد است و کمی هم ضخیم، اسمش را نمیدانم ولی ماندگاری خوبی دارد. 

شهری نسبتا تمیز و مردمانش هم کرد و با همان خصوصیات کردها. 

بقیه مسیر از تقریبا از کنار دریاچه وان میگذرد و تا شهر ادرمیت حدود ۱۳۰ کیلومتر است و از آنجا تا وان هم تقریبا ۱۵ کیلومتر. 

ساعت ۵ بعدازظهر به وان رسیدیم. علی رغم تعریفهای قبلی،‌شهری است با مغازه های شیک و خیابانها و کوچه ها و پیاده روهای افتضاح!! 

تمام مغازه ها تابلوهای (اندریم) یعنی تخفیف و تا ۸۰٪ زده بودند. ولی چه فایده که جیب ما پاکتر از ریش شماست! دریغ از یک پاپاسی! 

در شهر چرخ زدیم. فقط در ورودی تابلوهای راهنمای مسیر بود و در دیگر نقاط شهر هیچ! 

شهر به صورت نیمدایره ای گسترش پیدا کرده مثل یک قطاع دیسک که خیابانهای فرعی آن همانند سکتورهای دیسک طراحی شده. از یک طرف به سوی جنوب شرقی و مرز رازی، از طرف دیگر به سوی شرق و مرز سرو از طریق اوزآلپ و از جانبی دیگر که شمال است، به طرف مرز شهر دوگوبایزید و مرز بارزگان و همچنین آغری، کارس و آردهان که به مرزهای ارمنستان  و گرجستان میرسد. 

نکته مهم اینکه در این شهر از هرکس آدرس بپرسید، یک جور به شما نشانی میدهد! خلاصه تا ما توانیستیم جاده خروجی سمت اوزآلپ را پیدا کنیم، ساعت ۹ شب شد.  

دل به دریا زدیم و حرکت کردیم تا بتوانیم صبح از مرز (۳ رو) خارج شویم. 

اگر اینجوری نوشتم برای آن است که درست تلفظ کنید. 

جاده معمولی و باریک ولی اسفالت آن در بیشتر مناطق سالم مانده بود. جاده در کنار مسیر راه آهن تهران - استامبول امتداد دارد. چون مرز  ۳رو تنها مرزی است که قطار از آنچا به سوی اروپا می گذرد. 

مطالب قبلی را از یک کافی نت در وان برایتان فرستادم. همان زمانی که به دلیل نشانی های غلط در این شهر کوچک و خراب گم شده بودیم. یک کافی نت پیدا کردم و تا همراهان برای خرید مایحتاج شام و صبحانه در بازارهای همان محله خرید کردند، منهم در کافی نت مشغول فرستادن بودم. 

اگر مشاهده میکنید که مطالب کمی قاراش میش است به دلیل عجله در ارسال، و فراموش نشدن جزییات بود. 

 

خلاصه به اوزآلپ که رسیدیم. هم بنزین به آخرهایش رسیده بود و هم ساعت حدود ۱۱ شب بود. 

در کنار پمپ بنزین که توالتهای تمیزی داشت و آب آشامیدنی هم در دسترس بود، توقف کردیم. 

جای شما خالی شام سفری خوردیم و با آرامش خوابیدیم، هرچند که در کنار ما تا صبح گروههای ارتشی و نظامی مشغول جابجایی و تحرک بودند.  

صبح از مسوول پمپ در خصوص راه و مرز ۳رو پرسیدم. گفت:‌ تعطیل است و درش قفل شده!! 

بدبختی یا خوشبختی! نمیدانم! 

باک بنزین را کاملا پرکردم و مسیر رفته را بازگشتم. اما اینبار در روز، جاده قشنگی است. یک دریاجه کوچک هم در مسیر است. ریل راه آهن درست از کنار دریاچه کشیده شده و آنهایی که با قطار به ترکیه میروند اولین آبی که خواهند دید همین دریاچه است و سپس دریاچه وان. 

به وان رسیدیم و با تجربه قبلی بدون سوال در مسیر شمال وارد جاده سمت دگوبایزید شدیم. از شهر مرادیه در مسیر مرزی و آن هم به دلیل فضولی خودم حرکت را ادامه دادم.این مسیر دارای مناطق کوهستانی با شیبهای حدود ۱۲ ٪ است. در بعضی نقاط هم بیشتر که ماشین به دنده ۲ و یک احتیاج پیدا میکرد. 

در دو نقطه متوقف شدیم و به بازرسی مدارک و ماشین پرداختند. و البته به دلیل خارجی بودن و اینکه روی ماشین تبلیغ تیم ترابوزان اسپرت را زده بودم. کلی با من کل کل کردند و راجع به برتری تیم وان نسبت به آن تیم به صحبت پرداختیم. با خنده و خوشحالی از هم جدا شدیم. 

این مسیر دارای کوهها و تپه های عجیبی است درست مثل فیلمهای تخیلی، صخره های آذرین با شکل و شمایل منحصر به فرد که از دور مثل تصاویر کرات دیگر است . با رنگهای مختلف که از سبز کمرنگ تا سبز سیر تغییر رنگ داده و گاهی هم به سیاهی میزد. 

رودخانه های پرآب و مسیر کوهستانی و نگرانی از دست رفتن زمان، ما را برآن داشت که بدون توقف تا دوبایزید برویم. 

حدود ساعت ۶ بعدازظهر به این شهر رسیدیم و با کمی توقف و استراحتی کوتاه به سوی مرز رفتیم. 

 

با اجازه یک استراحت مختصر و ادامه مطالب .