گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی
گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی

مسیر سامسون تا استامبول

از ترابوزان به سمت سامسون حرکت کردیم. ۱۱۰۰ کیلومتر جاده بسیار دیدنی و زیبا که در سمت راست دریای سیاه با زیباییهایش و در طرف چپ نیز کوهستان جنگلی و شهرهای عمودی در دل جنگل، با صفا و زیبا که نه تنها منتظره کنار دریا را از بین نبرده است بلکه بر زیباییهای آن نیز افزوده. 

بهرحال این مسافت که گاهی از داخل تونل و زمانی از روی پلهای مرتفع جاده بزرگراه امتداد یافته بود بدون خستگی و ناراحتی و حتی کنترلهای پلیسی طی شد. 

از نکات جالب به چشم نیامدن پلیس در راهها بود. ساخت مساجد زیبا در دل طبیعت و در نقاطی از ساحل که به صورت برجسته نمایان میشدند. 

نقشه همه مساجد تقریبا با هم یکی است و تفاوت در برزگتر بودن یا نبودن آنهاست. امام جماعت آنها همه افراد معمولی هستند که دارای شغل و کار مشخصی میباشند و زمان اذان و نماز با حضور در مسجد و پوشیدن لباس روحانی به نمازگزاران خدمت میکنند. خدمت! واژه ای است که در میان روحانیون ما شاید غریب باشد. امام جماعت مسجد، خادم مسجد، روحانی و مسئله گوی مردم و از طرفی حتی نظافتچی نیز هست!! و با تمام این خدمات شغلش چیز دیگری است. 

البته مردم نیز محیط مسجد را مقدس میشمارند و به تمیزی و نظافت آن نیز کمک میکنند. 

شاید به دلیل همین مسئله است که روحیه مردم شاد، بی تکبر و ساده است. 

 

شهر سامسون، یعنی شهر عشاق!! چون هرکه را دیدیم با لیلی خود درحال گردش و بود. 

یاد آن شعر افتادم که میگفت: /اگر شیرینی، فرهادت کجاست/ اگر مجنونی، لیلایت چه شد/. 

بندر زیبای ماهیگری، با تاسیسات قشنگ و دیدنی مانند بازار ماهی فروشان که کنار دریا واقع شده و به صورت نیم دایره در کنار ساحل ادامه دارد. ساختمان آن به صورت امروز با شیشه های سکوریت از سمت دریا و از طرف ساحل با دیوارهای طرح چوپ و آب نمای زیبا. حدود ۳۰ متر از کنار بزرگراه فاصله دارد و این فاصله با چمن کاری و درخکاری به صورت پارک قشنگی در آمده است. 

بزرگراه از داخل شهر عبور میکند و به صورت یک بلوار اصلی با انشعابهای مختلف رفت و آمد مردم را تسهیل مینماید. 

قطار داخل و خارج شهری، مترو، اتوبوس و سایر وسایل نقلیه به وفور دیده میشود. 

از پارک حیوانات، پارک اصلی شهر  و خیابانهای آن دیدن کردیم. اما به بازار سری نزدیم. چون قرار است که فردا در استامبول باشیم. 

( شعار مردم سامسون این است که شهر بزرگ برای شما ) (بیوک شهیر، سیزین ایچین) 

 

از سامسون به سمت مرزیفون حرکت میکنیم. جاده در ابتدا خیلی خوب نیست ولی کم کم متوجه میشویم که مثل سایر مسیرهای حرکت، اداره راهسازی آنجا با سرعت مشغول ساخت جاده است، نه ترمیم و وصله گیری. 

در کنار یک محل وقفی آب خوردن هنگام غروب، توقف کردیم . جای شما خالی افطار را با سادگی و سرعت خانم خانه مهیا کرد و ما هم با قدرت و ولع خوردیم.  

در ادامه حدود ۵۰ کیلومتری شهر چهارشنبه در داخل یک پمپ بنزین توقف کرده و پس از ادای نماز و صرف چای و کمی هم گپ با مسوول پمپ بنزین، خواب خوشی را کردیم و صبح زود پس از اذان به سفر ادامه دادیم. 

راه بسیار طولانی به نظر میرسید و آن هم به دلیل حرکت در میان کوهها و تعویض مسیر به دلیل راه سازی و... بود و البته با سینه کشهای فراوان که مصرف بنزین را بیشتر کرد. 

 

در مسیر ترابوزان به سامسون، فندق محصول غالب بود و ماهم یک کیلو خریدیم. شد ۵ لیر. 

یک کیلو سیب درشت مثل گریت فرود معادل ۲ لیر و هلو های درشت و آبدار کیلویی ۲ لیر. 

 

در مسیر سامسون تا مرزیفون، محصول عمده شکلاتهای محلی، باسلق، انواع شکلاتهای کاکائویی، ظرفهای سفالی و سماور هیزمی بود. 

 

از مرزیفون تا استامبول پس از طی یک مسیر حدود ۱۰۰ کیلومتری وارد اتوبان میشویم و با سرعت به مسیر ادامه میدهیم. 

ماشینم  هم مثل اینکه خیلی حال کرده! چون از مشهد تا تهران و سپس تبریز حدود صدی ۱۲ مصرف کرد و تمام کارت سوختم را تمام کرد. 

اما بعد از مرز از حدود ارزروم به بعد مصرف به حدود صدی ۱۰ رسید. و بعد هم کمی کمتر شد. 

البته فکر میکنم داخل بنزینهای اینها آب ندارد!! 

قیمت بنزین هر لیتر حدود ۳.۶۸ است که من ۳.۶۱ و ۳.۷۰ هم زده ام.  

 

خیلی زیاد شد، نه؟ 

اما اتوبان رو میگم و بقیه باشد برای بعد  

 

اتوبان پهن هر سمت دارای چهار باند حرکت و دو باند در دو طرف برای احتیاط . 

در قسمت وسط و طرفین با حفاظهای محکم و زاویه دار در وسط که نور چراغ مقابل را حذف میکند. 

روی تابلو نوشته سرعت حداقل ۱۲۰ !  

ماشین بنده که از ۱۷۰ تا بیشتر نمیره! افسردگی گرفتم!  

ماشینها مدل روز از بنز و ب ام و تا تویوتا و هوندا و.... دست یک عده افراد ناشی. اون وقت یک ون بی اصل و نسب که من به ماشینی قبولش کردم با سرعت ۱۷۰ تا ، تازه اون وقت میفهمی که ماشین بغلی با سرعت ۲۵۰ تا  ازت سبقت میگیر ه.  

آدم دق میکنه! کاشکی کنار دریای سیاه مونده بودم و سیاه میشدم ، اما افسرده نمیشدم. 

  

اما با تمام این احوال به استامبول رسیدم. 

در ادامه از استامبول خواهم گفت که چه شهریه !!؟ شهری که ماه و خورشید ندیده !!

 

/شیرین لب و شیرین تبار/ مست و می آلود و خمار/ 

/مه پاره ای بی بند و بار/ با عشوه های بی شمار/ 

/ هم کرده یاران را ملول/ هم برده از دلها قرار/ 

 

روز یکم قسمت دوم

خوب!  

یک دریای خوب، یک حمام دلچسب. 

حالا یک کم گزارش محلی از خبرگزاری داودپولو  

 

تعدادی از آقایان و نسوان مشغول شنا و بازی هستند. بنده هم در کمال آرامش درحال نوشیدن چای ترکی بیوک!  

روش جالبی برای آرام کردن ساحل پیاده کرده اند. 

در فواصل ۵۰۰ متری با سنگهای بزرگ و شن ریزی با عمق ۵۰ تا ۶۰ متری وارد دریا شده اند و این قسمت بندی آب را بسیار آرام و مثل استخر ساخته است.

کافه تریای اینجا هنوز خلوت است و منهم با پررویی نشسته ام و از وایرلس پرسرعت آنها کمال سوءاستفاده را میکنم. 

الان دیگر دریا واقعا سیاه شده است. شب شروع شده و گارسونها هم برای دستگرمی موسیقی ترکی را آغاز کرده اند و شاید تا ساعاتی دیگر و تا وقت سحر شاهد مجلس موعظه دوزخیان باشیم! 

... هرکجا وقت خوش آمد، آنجاست بهشت.  

 

برنامه فردا: 

ترابوزان - گروسون - اوردا - سامسون - گروم و شاید استامبول. ولی نه حیف است آدم ساحل دریا را ترک کنه،شاید دیگر امکان دیدن آن فراهم نشه. 

دیگه باید خداحافظی کنم. 

چون یکی دیگر از اعضای خانواده میخواهد با  استفاده از سرعت ۵۰ مگابایتی فیلم دانلود کند. 

 

پس تا ارتباط بعدی 

الله حافظ اولسون 

روز یکم

 پس از ۲۴ ساعت از حرکتمان به مرز بازرگان رسیدیم  

تا فرمهای مربوطه را پر کردیم و اجازه خروج گرفتیم. ساعت ۹ شب شد.  

مامورین گمرک ما با ادب و احترام (ولی به زبان ترکی) کار مارا راه انداختند. 

مامورین گمرک ترکیه هم با خوشرویی و احترام ما را به کشورشان پذیرفتند. 

هیچگونه وجهی را هم دریافت نکردند! (تمام اطلاعات غلط از سمت دوستان ایرانی است.)

ما هم با پررویی تمام از مرز گذشتیم و وارد ترکیه شدیم.  

سفرمان را با توکل برخدا آغاز کرده بودیم و دیدیم زشت است که انسان قرارش را با خدای خود برهم بزند و به بندگان طماع و غیر مطمئن توکل کند.

علی رغم اطلاعات مخدوش و غلطی که دوستان ایرانی داده بودند که ترکها یا کردها چنین اند و  چنان! ولی در تمام مسیر حرکت از مرز تا {دوبایزید} و سپس تا ارزروم و در ادامه به سمت گوموشخانه و ترابوزان را ادامه دادیم، بدون هیچ مشکلی و دردسری. تمام آن حرفها دروغی بیش نیست.

 و ساعت ۲ بعدازظهر به ترابوزان رسیدیم. 

شهری بسیار دیدنی و زیبا و با آدمهای با محبت! صمیمی! دوست داشتنی؟ 

باید بیایید و ببینید.  

عکسهایی گرفتم ولی به دلیل تداخل سیستم های وایرلس این منطقه امشب نمیتوانم برایتان بفرستم ولی قول میدهم در اولین فرصت این کار را انجام دهم.  

راههای مسیر تا بعداز ارزروم زیاد خوب نیست. بعضی جاها یک طرفه، اتوبان، دو طرفه، و گاهی هم همراه با دست اندازهای خیلی ناجور!! 

اما پمپ بنزین زیاد و باامکانات خیلی خوب، باید کارکنان پمپ بنزینهای ایران بیایند و سرویس دهی را از آنها یاد بگیرند. کارواش، تنظیم باد، تعویض روغن رایگان. فقط یک باک بنزین پرکنید و تمام اینها را به همراه هدایای روز بگیرید!! 

 مسیر ارزروم تا ترابوزان = جادههای هراز + فیروزکوه+چالوس و جنگل گلستان (قبل از خرابی)، از نظر زیباییهای طبیعی، نوع مسیر، حرکت میان کوهها و جنگل، مراتع و دیدنیهای بسیار.
ترابوزان شهری است که از نظر ساختاری خیلی شبیه بهشهر خودمان است ولی صدها برابر بزرگتر و با این تفاوت که سمت راست آن یک دریای زیبا بنام دریای سیاه قرار گرفته است و در سمت چپ کوهستانی مرتفع با درختان زیاد و میان آنها شهرکها و آبادیهای شهر و ساختمانهای بلند و زیبا. 

الان کنار دریای سیاه،در قسمت کافی شاب و با یک فنجان چای ترکی درحال تایپ این مطالب هستم. جای شما خالی.

 همگامان همتی کنید تا لذت ببرید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

از اینجا شروع کردم

سلام 

با اینکه چندین سال است که در زمینه کامپوتر و برنامه سازی فعالیت میکنم. ولی تاکنون در وبلاگ فعالیتی نداشته ام.  

این اسم را هم به ناچار و با عجله انتخاب کردم، داود اسم خودم و پولو هم مخفف ماکوپولو جهانگرد است!

پس اگر تا مدتی اشکالاتی در کارم میبینید. گناه بی تجربگی و تازه کاری است. 

از امروز میخواهم یک سفر ۲۰۰۰۰ کیلومتری را شروع کنم.  

پس از ۱۵ سال ایرانگردی، از امسال میخواهم با خانواده ام به جهانگردی بپردازم. 

پس منتظر مطالب جدید و عکسهای دیدنی از نقاطی باشید که ما به آنجا سری خواهیم زد و شما را با آن زیباییها آشنا میکنیم. و البته عکسهای گذشته ام را هم بعد از بازگشت نمایش خواهم داد.

 

امروز ۱۸/۵/۱۳۸۹ مشهد 

داود