گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی
گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی

سفرها و پاسخ بعضی دوستان

یا حافظ!

زیرکی را گفتم این احوال بین، خندید و گفت / صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی

سلام

هر دفعه از سفر برمیگردم، تصمیم دارم که یک مطلب مرتب، تر و تمیز آماده کنم و برای دوستانم توی صفحه بگذارم. اما نمیشود! البته دلیل هم دارد، شاید یکی از دلایل اصلی مصداق این ضرب المثل باشد:

وقتی چهچه مستونت بود، یاد زمستونت بود؟

همینه دیگه: وقتی آدم یک و نیم ماه میره گشت و گذار، وقتی که برگرده باید جبران عقب ماندگی و... را بکنه تا باز بتونه دوباره یک سفر دیگه رو طراحی کنه.

برگشت از هند، با کلی مطالب و اطلاعات و عکس و خاطرات و البته تعهدات، چیزی نیست که بشود در مدت یکی و دو هفته، سر و تهش را جمع کرد.

چند روز پیش سری به وبلاگ زدم و دیدم چند پیغام برایم فرستاده شده و البته دو تا از آنها مربوط به دو ونیم ماه!! قبل بود. با خودم گفتم باید حتما جواب بدهم. اما اینترنت نگذاشت!!

تا امشب....

به طور کلی جواب دوستانی که آنها را نمیشناسم ولی ابراز لطف کرده اند و پرسش هم داشته اند، این گونه می‌نویسم:
1
مسافرتهایم، یک نفره، دو نفره یا حداکثر چهار نفره بوده است. در قالب تور مسافرت نرفته ام، تمام کارها از ابتدا تا انتها توسط خودم یا با تقسیم کار میان همراهان انجام شده است. البته بحث ویزا و بلیط فرق می‌کند. هرچند فقط برای سفر هند و قبلا هم اروپا، از طریق آژانس گرفتیم. وگرنه بقیه کشورهایی که رفته‌ام با مراجعه حضوری یا اینترنتی و حضوری به سفارت آن کشور بوده است.

2 همواره سعی کرده ام بجای مسافرت با جیبهای پر از دلار یا یورو، یا کوله باری از نقشه‌های کاغذی مورد نیاز، اطلاعات محلی و جغرافیایی، اطلاعات اینترنتی، آشنایی با وضعیت اجتماعی و.... به آن کشور یا کشورها سفر کنم. به همین دلیل، تا این لحظه، در هیچ کشوری احساس بد نداشته ام، و همیشه هم با رضایت و شادی بازگشته‌ام. ولخرجی هم نکرده‌ام.

البته یکبار به مشکل بی پولی دچار شدم، اما "هنر" به دادم رسید. خدا پدرم را بیامرزد که روزهای تابستان اجازه رفتن به سر کار و یاد گرفتن هنر و فن را به من داد. وقتی آدم یک کاری را هرچند غیر حرفه‌ای بلد باشد. گاهی وقتها خیلی به دردش میخورد.

در قسمتی از سفرم، یاد داشتن اصول فنی ماشین، مثل سیستم برق، سیستم سوخت رسانی و... به دادم رسید. مسافت هزار کیلومتری با مبلغ ناچیزی طی شد. فقط به دلیل کمکی که به یک راننده کامیونت گرفتار در کنار خیابان کردم! با دو کلمه و کمی سر و کله زدن با موتور ماشینش، مشکلش حل شد یعنی اصل کار را خودش کرد، اما با راهنمایی من!

مرا هم به مقصدم رساند و یکصد دلار  هدیه گرفتم!! تازه توی راه هم کلی با هم حرف زدیم، جوک گفتیم، از اوضاع کشورش، وضعیت زندگی و ... مطلع شدم.

3 به آن دسته از خوانندگانی که شاید تصور خاصی از خارج رفتن داشته باشند، باید بگویم: هر کجا که بروی آسمان همین رنگ است، آدمها هم مثل آدمهای کشور ما هستند، البته با کمی تفاوت به دلیل اختلافهای فرهنگی و... و باز البته در بعضی از این کشورها، به دلیل قانونمند بودن، برنامه ریزی برای زندگی شاید بهتر صورت بگیرد. اما هر کجا که بخواهیم زندگی کنیم، باید سخت کار کنیم، زحمت بکشیم تا شاید بتوانیم یک زندگی نسبتا راحت را داشته باشیم. ولی باز هم غریبه هستیم.

پس من تصمیم گرفتم در کشور خودم درس بخوانم، زندگی و برای خودم ایجاد درآمد کنم. بعد به عنوان یک توریست به خارج از کشور بروم با اعتماد به نفس (با توجه به دانش و تجربه گذشته) گردش کنم و از دیدنیها، مناظر، فرهنگ و تمدن، پیشرفتها و... کشورهای مقصدم، استفاده کنم و لذت ببرم.

در هر مسافرت هم اطلاعات بیشتر و تجربه جدیدی را یاد گرفتم و در سفرهای بعدی ام از آنها استفاده کردم.

و اما هندوستان:

از نظر ظاهری غیربهداشتی‌تر از ما هستند، از نظر روانی، سالم تر از ما !!

غیر بهداشتی بودن آنجا هم دلیل دارد، مهمترین آن تنوع مذاهب و ادیان، نژادها و اقوام است. پس اگر با وضعیت هند آشنا باشید، این مسائل را هم میتوانید تحمل کنید و از سفرتان لذت ببرید. چون واقعا کشوری زیباست و نقاط و نکات دیدنی بسیاری دارد. هرچند که فقط توانستم از شمال به جنوب آن مسافرت کنم و هنوز برای مسیر غرب به شرق آن درحال برنامه ریزی هستم. نمیدانم بشود یا نشود، با این وضعیت دلار و... حالا...

دوستی پرسیده بود بنگلور؟

بنگلور یک باغ شهر هندی است. شهری بزرگ به وسعت مشهد یا شیراز.

در این شهر دانشجویان ایرانی زیاد هستند، آب و هوای نسبتا معتدلی دارد و تقریبا در مرکز بخش جنوبی هند واقع است.

دوستی که در باره بنگلور سوال کرده بود، بیشتر به دنبال مکانها تفریحی و کلوپ و... بود. خوب اینهم سلیقه‌ای است، چون میخواست برای ادامه تحصیل برود!! اما قبل از پرسش در مورد دانشگاهها، دنبال پر کردن اوقات فراغت بود، اگر درس و خواندن باشد، که وقت فراغتی حاصل نمیشود. اگر هم نباشد، پس چرا رنج غربت و هزینه را آدم تحمل کند؟

یک مطلب مهم:

بیشتر هندیها همان کاری را انجام میدهند که از آنها خواسته شده، مثلا اگر به یک کارگر هندی بگویید باید روزی 19 بار این محل را تمیز کنی! او فقط 19 بار تمیز میکند، نه 18 و نه 20. اگر بگویید اینجوری تمیز کن، فقط همان جور تمیز میکند!

حالا تیپ کاری ایرانیها چه جوری است؟ اگر کارگر ایرانی باشد، یا 25 دفعه یا 10 دفعه تمیز میکند، به او میگویید: چرا کمتر انجام دادی؟ میگوید: ولی واقعا تمیز کردم! . اگر بگویید: چرا بیشتر انجام دادی؟ میگوید: من خسته شدم شما چرا ناراحت شدید؟

اینجوری است که بعضی از دانشجویان ایرانی، به دلیل همین مثلا خنگی هندیها، وارد بازیهایی میشوند که دلخواه پلیس آنجاست! پلیس و قوه قضاییه، هیچ عکس العملی در خصوص کار و ارتباط دانشجویان از خود نشان نمیدهد، اما وقتی یک خطای کوچک سر بزند، باید به اندازه یک دوره دیپلم تا دکترای دانشگاه آزاد ایران، هزینه کنی تا بتوانی از شر پلیس و زندان خلاص شوی!! اکثر نیروهای پلیس هم اهل بخیه اند.!!

پیشنهاد میکنم

اگر برای درس میروید، فقط به فکر درس باشید و خود را از مسائل فرعی دور کنید، هرچند که این هم یک شعار است، پس حداقل سعی کنید  اول درس زندگی را اینجا یاد بگیرید و بعد بروید، چون اگر دچار مشکل بشوید، زندگی به خودتان و اطرافیانتان تلخ خواهد شد.

خوب دیگه خیلی نوشتم، باز هوای مسافرت زد به سرم:

کاش می‌شد همچو آواز خوش یک دوره‌گرد / زندگی را با رفیقان بار دیگر دوره کرد

شب خوش