گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی
گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی

Chesme - Ezmir - Efes

اول بگم که این مطالب رو یکبار حدود ۲ روز قبل نوشتم و حتی ارسال هم کردم که همان وایرلس مجانی آنقدر سرعتش کم شد که الان فهمیدم ارسال نشده است. پس دوباره مینویسم. 

 

حالا چشمه!! 

شهری است به صورت شبه جزیره که حالت دو شاخه دارد. این شهر یک مسجد، یک خیابان قدیمی (راسته بازار)، و یک محله قدیمی که خیابانهایش به صورت پیج در پیچ و بالا و پایین است. درست مثل فیلمهای مافیایی ایتالیایی. 

ادمهایش هم تیپ یونانی دارند. تمام قسمت جدید شهر به صورت هتل و متل ساخته شده و خیابانهای جدید هم بلوار است ولی با همان وضعیت سربالا و سرپایین. 

خیابان اصلی دارای مغازه های مختلف و در حاشیه پیاده روها هم کافه و قهوه خانه است. 

این ناحیه بادهای شدیدی جریان دارد و به همین خاطر روی کوههای مشرف به دریا چندین توربین بادی به صورت دسته های ۴ و ۶ تایی نصب شده است. 

ساعت حدود ۹ از چشمه خارج شدیم و به سمت گوشاداسی حرکت کردیم. از مسیر اتوبان اول به ازمیر که حدود ۷۰ کیلومتر و سپس به سمت جنوب و شهر سلچوق حرکت کردیم.~
شهر سلچوق یک شهر کوچک که آثار باستانی است که در داخل آن یک مسجد قدیمی به نام عیسی بیک مربوط به سالهای ۶۰۰ هجری و یک کلیسا به اسم سنت فیلیپ مربوط به قرن ششم میلادی است. همچنین یک ارگ قدیمی مربوط به سالهای قبل از میلاد نیز وجود دارد که ما در طی حدود ۲ ساعت از آن بازدید کردیم. 

شهر باستانی افس در ۳ کیلومتری سلچوق قرار گرفته است. این شهر دارای اثار باستانی از سالهای ۲۰۰ قبل از میلاد تا حدود ۴۰۰ میلادی است و توضیح آن خیلی مشکل است چون به همان سختی بازدید از آن منطقه است ولی عکسهایی تهیه کردم که بعدا اضافه خواهم کرد.  

پشت این تپه باستانی هم غار اصحاب کهف است. 

 

آی ی  ی .  

 

/کنج دیوار نزدیک است/ 

باز میلغزد بروی دکمه ها دستم 

تو گویی در هوای دیگری هستم/ 

 

ادامه مطالب را در آینده خواهم نوشت. 

  

 

ازمیر به چشمه

از مسیر جاده قدیم چشمه و برای پیدا کردن کاروان پارک رفتیم. حدود ۵۰ کیلومتر به صورت اهسته و با دقت سمت راست و چپ را جستجو کردیم، ولی پیدا نشد. 

سمت راست ساحت دریا و کناره چپ هم فنس و زمین حایل میان اتوبان با جاده قدیم بود. 

خلاصه در ورودی گوزل باغچه، پلیس جلو مارا نگه داشت. مدارک خواست تماما تقدیم شد! چراغها را کنترل کرد، هیچ مورد خلافی پیدا نشد. به کمربند بنده گیر داد! هرچه گفتم بابا من الان این و باز کردم. نگاه کن بغل دستی ام کمربندش بسته است. 

سرتان به درد نیاورم که خودش را به نفهمی زد و ما هم نفهمیدیم که دردش چیست!! بعله با یک ۱۰ لیر تمام میشد ولی نشد و ۶۲ لیر جریمه!! نقدی. البته قبض جریمه را برای یادگاری نگه داشته ام. این هم از دومی 

با حالتی دمق و خراب به سمت چشمه روانه شدیم. ساعت حدود ۱۲ شب بود و باد شدید، جاده باریک و گردنه های ناجور هم قوز بالاقوز شده بود. 

به چشمه رسیدیم. ولی کو حال که به زیبایی های طبیعی و غیره! نگاه کنیم و کیف نماییم. 

به دنبال یک محل برای استراحت و تمدد اعصاب گشتیم. بالاخره یک پانسیون، پیدا شد که اول به ما گفت ۲۵ لیر و وقتی اسبابهایمان را با بدبختی از سربالایی خونه و پله ها بالا بردیم. اون بالا گفت ۷۵ لیر!! شدیدا عصبانی شدم و قبول نکردم. در اتاق را قفل کردم و کلید را برداشتم و با اسباب ها به پایین جای ماشین رفتم. 

هر گفت قبوله؟ کلید؟، گفتم بیا پایین و وقتی آمد پایین گفتم این کلید و نمیخوام!! یک بیلاخ هم نشانش دادم که خب اینجا یعنی موفق باشی. 

با ناراحتی مضاعف و تصمیم به خروج از این دیار ناجور به سمت خروجی شهر حرکت کردیم که پمپ بنزینی دیدیم در کنار یک منطقه پارک مانند و کنار تعدادی هم ماشین ون توقف کردیم. 

میز غذا مهیا شد و در ابتدا با عصبانیت و کم کم با آرامش به خوردن پرداختیم. شب را داخل ماشین و همانجا خوابیدیم. 

 

با اجازه کمی استراحت و سپس ادامه ماجرا 

ضمنا من الان در قونیه هستم و از وایرلس یک بیچاره خیرخواهی استفاده میکنم. بنده خدا که حرفی نمیزند. ولی من هم حیایی ندارم که چندبار استفاده کنم.