گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی
گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی

استامبول (توضیح)

از ترس اینکه مطالبم دوبار حذف نشود. چون در صفحه کلید ترکی جای کلیدها کمی تفاوت دارد و منهم با تمام تسلط بر تایپ فارسی و لاتین، گاهی اوقات دستم روی کلیدهای کنترلی و کمکی میرود و مطالب بهم میریزد و یا حذف میشود . 

از سوی دیگر این کافی نت تا ۱۵ دقیقه دیگر تعطیل میکند. پس ادامه تحقیق و تفریح را میگذارم برای فردا، تا انشاالله آدابتور لپتاپ درست شود و منهم بتوانم عکسهای روی دوربین و موبایلم را برایتان بفرستم و البته از وایرلس مفتی استفاده کنم. 

 

اما : 

برای دوست سمعی و (بصری): اگر دستگاه کامپیوترم درست شود، حتما توصیه های شما را انجام میدهم. 

برای داد و (بیداد): بر سق سیاه لعنت!!، کولر ماشین خراب شد، حالا در این هوای شرجی و گرم باید از روش کولر آبی برای ماشین استفاده کنم! 

برای دهقان:‌ مرد حسابی زنگ میزنی و قطع میکنی. 

برای داداش: الان وارد سایت یکسان سازی یارانه ها خواهم شد. چون در برگشت حتما نیازمند کمک های نقدی و غیر نقدی دولت هستم!! 

برای آن دوست که نوشته بود گناه بو دارد ولی بویش را احساس نمیکنیم. دوست عزیز من با لباس سفید به یک زغال فروشی رفته ام. اما سعی میکنم دست به زغالها نزنم تا کثیف و آلوده نشوم. هرچند شاید گرد زغال روی لباسم بنشیند، اما میدانم که آن گرد را میتوان شست. 

بهرحال اگر شغل مکانیکی هم داشته باشید و خیلی هم دقت کنید باز هم روغنی میشوید ولی نیابد مکانیکی کرد. 

من هم با دیدگاه تحقیقی به مسافرت و سیاحت پرداخته ام، نه خوش گذرانی و هرزگی. 

پس در هر کار تحقیقی شاید به موارد برخورد کنیم که با روحیات ما تناسب نداشته باشد. اما نمیتوان تحقیق نکرد و پیشرفت نداشت. 

بهتر است به جای تعصب و تحقیر غیر خود، کمی نرم و ملایمتر، با سعه صدر و با اخلاق نبوی با مسائل برخورد کنیم. 

آتش دوزخ اگر در تو در من فکنند/ توکه خشکی چه به من / من که تر هستم به تو چه/  

البته این طبیعت شعر است و قصد توهین ندارم. 

 

و در پایان :  

 

حافظ میفرماید:‌ 

/ آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست/ ...... 

بقیه را خودتان زحمت کشیده و بخوانید و در حق بنده دعا کنید. 

 

راستی دانستن چندین زبان در یک شهر با وجود مردمانی از چندین کشور بسیار با حال است. 

یک دوست فرانسوی (به دکتر علوی ) یک رفیق هندی (به دکتر ضابط) یک عراقی مقیم استامبول (به دوستان عراقی) بگویید که پیدا کردم.  

البته با توصیه آقای بیاتی یک دوست باحال هم (با ورد:‌ یا حبیبی متی نراکم) هم یافتم.!!؟

استامبول ۲

توضیح:‌ کابل برق آدابتور کامپیوتر خراب شد! آنهم در جایی که سیستم وایرلس با سرعت خوب و مجانی برقرار بود. 

علی تا ساعت  ۳ روی چمنها مشغول پر کردن فیس بوکش بود و به من که رسید، وا رسید!! 

 به همین دلیل به سرعت و برای اینکه مطالب را فراموش نکنم، یک کافی نت پیدا کردم  و مطلب قبلی را با بدبختی دوبار نوشتم تا بالاخره ثبت شد. 

چون صفحه کلید ترکی است و چیدمان کلیدها هم با انگلیسی فرق میکند، برای ورود به بلاک اسکای و ورود اسم و رمز بدبختی کشیدم ام که مپرس!! اگر اشکالی در علامتهای مختلف ملاحظه میکنید، به گیرنده های خود دست نزنید!!

 و ادامه مطلب. 

استامبول از نظر مذهبی: 

ابتدا که وارد این محیط میشوید، اگر خیلی متعصب و خشک باشید، باید عقبگرد کرده و برگردید. 

اگر متعصب باشید و خشک نباشید. باید تا آخر سفر غصه بخورید. اگر بیخیال باشید، پس دیگر صحبتی نداریم. 

اما اگر مسلمان،‌غیر وسواسی، کمی آگاه به مسائل مذهبی و از سوی دیگر عادت احترام به عقاید دیگران را داشته باشید، میتوانید در این شهر بگردید، تحقیق کنید و آلوده نشوید. مخصوصا اگر یک خانمی همراهتان باشد که از همه نظر هم فکر و همراه و زرنگ و دقیق باشد، و هرجا که چشم و دلتان کمی لرزید!! زود گوشتان را بگیرد و متوجه تان کند. 

 

در این شهر سه مذهب اسلام، مسیحیت و یهودیت به چشم میخورد و هریک تبلیغات خاص خودشان را دارند. 

 

۱ - اسلام:‌ 

- در تمام خیابانهای کوچک و بزرگ، حتما یک مسجد موجود است. از این نظر شبیه شهر یزد است که در آن امامزاده، تکیه و مسجد و ... زیاد است. 

تمام مساجد دارای پلان ساختمانی یکسان و با اندازههای مختلف هستند.  

سرویسهای بهداشتی آنان تمیز و مرتب است و این هم به دلیل وجود یک خادم  - برای این منظور - است. و البته باید پس از انجام کار، از شما مبلغی حدود ۲۵ - ۵۰ قروش حدود ۱۵۰- ۳۶۰ تومان با خوشرویی و احترام مطالبه میکند، اما اگر پررویی کنید و ندهید، بنده خدا چیزی به شما نمیگوید و به حساب دیگری میگذارد!! اما مگر میشود که آدمی استفاده بکند و ندهد. 

اگر با توالتهای ایران مقایسه کنید واقعا شرمنده میشوید. 

فقط آنهایی که وسواسی هستند نمیتوانند با وجود یک پارچ کوچک، اقدام به طهارت کنند، باید برای خود یک آفتابه بردارند. شاید موقع پول دادن به دردشان بخورد. 

 البته این قسمت شوخی جدی بود.

-  تمام مساجد دارای دو قسمت اصلی هستند. یکی با عرض حدود ۲ تا ۳ متر برای همه و حتی غیر مسلمانان که میخواهند داخل را ببینند. دیگری برای نمازگزاران که میخواهند نماز بخوانند/ 

البته غیر مسلمانان اگر بخواهند به همان محوطه خاص خود هم وارد شوند باید یک روسری به سر کنند تا سر، گردن،  شانه ها و سینه را پوشش دهد/ 

- در تمام پارکهای شهر از حدود یک ساعت قبل از اذان مغرب،‌ دستفروشها و ساندیچیها مشغول به کار میشوند و البته خود مردم هم با آوردن اسباب و لوازم نشستن و افطار از این اماکن استفاده میکنند.  

قیمت مایحتاج برای خودشان خوب است،‌ اما اگر بخواهیم دائما لیر را تبدیل به ریال کنیم و بعد خرید بکنیم ! بیچاره میشویم. پس بی خیال شدیم و گفتیم هرچه بادا باد. آخرش تمام ترکیه را نمیبینیم، خب اشکال ندارد هرچه قدر توانستیم، میبینیم. بقیه شاید در سفر بعدی!  

 ۲ - مسیحیت:  

- در بات قدیم حدود ۱۰ کلیسای قابل قبول وجود دارد. و البته چند تایی هم کوچک و از دید مخفی بودند که با فضولی بنده،‌ دیده شدند! 

- البته مسیحیان این شهر از نظر قیافه و شکل ظاهری شبیه بقیه هستند،‌ اما با تبلیغات خاص خود قابل تشخیص و ممتازند. 

مثل ایران نیست که یک جوان مسلمان برای قشنگی، صلیب به گردنش می اندازد. یا لباس با عکس مسیح مصلوب را میخرد. 

اینجا هرچیزی اهمیت و ارزش خودش را دارد،‌ پرچم نماد ملی است و موجب اتحاد اقوام مختلف و ادیان متعدد،‌ تمثیلهای مذهبی در جای خود مورد احترام و ارزشند/ 

ما هم باید یک فکری به حال خودمان بکنیم، پرچم ایران با نماد الله ، رنگهایی با مفاهیم عالی و ارزشمند، باید در مرتفع ترین قسمت هر ساختمان اداری و فرهنگی و با اندازه ای بیش از آنچه که ما داریم. برافراشته باشد. 

در اعیاد و مناسبتها،‌ پرچم سمبل اسلامیت و ملیت ایران و ایرانی است، اما ما پارچه های رنگی سرخ ،‌ زرد، سیاه و سفید را ترجیح میدهیم. 

 ۳ - یهودیت: 

به دلیل شاید رذالت آنها! فقط ۳ تا کنیسه را پیدا کردم. بقیه نمیدانم کجا هستند. 

یهودی هم که برای ما تازگی ندارد، به سلامتی و طبق گفته پیامبر اسلام(ص) یکی از دلایلی که در قرآن اینقدر از یهودی ها حرف به میان آمده، به خاطر این است که مسلمانان پا جای پای آنها میگذارند و همان کاری را با مذهب و اولیای آن میکنند که یهودی ها کردند.  

 

استامبول ۱

استامبول از نظر موقعیت و ساختار شهری: 

این شهر به دلیل قرار گرفتن در میان دو رشته کوه که یکی از سمت شمال و جنوب دریای سیاه و دیگری از طرف جنوب و شمال دریای مرمره به هم میرسند. به صورت مارپیچ میان درهها و تپه و کوههای کم ارتفاع تر گسترش یافته است. 

در قسمت اروپایی حدود ۱۸۰ کیلومتر پهنای شهر است، چرا؟ چون یا کشتی تقریبا تمام این مسیر را رفتم و از معاون ناخدا هم در این باره سوال کردم و آو هم همین را گفت. 

در قسمت آسیایی نیز وضعیت به همین منوال است ولی تا حدود ۷۰ کیلومتر استامبول است و بقیه شهرکهای اقماری و شهرهای همسایه به شمار میروند. 

در ایران مشابه این شهر را حتی در مقیاس کوچک هم نداریم. 

از وسعت که بگذریم، از نظر ارتفاع نیز بلند مرتبه است، ساختمانهای مرتفع و آپارتمانهای چندین طبقه در قسمت جدید شهر و البته چند طبقه در منطقه قدیمی آن وجود دارد. 

اما هیچیک از اینها، منظره اماکن تاریخی و قدیمی را نگرفته است. عکس شهرهای دریایی ما که هرکه پولش و پارتی اش بیشتر و بهتر باشد. کنار دریا را کور میکند. حریم دریا نه در اختیار دولت و نه ملت است. یک مکان عمومی با عمق متوسط حدود یکصد متر و اکثرا به صورت پارک و تفریح گاه که در آن کافه ، رستوران، مکان بازی، پارکینگ عمومی، پارکینگ اتومبیلهای کاروانی و... قرار گرفته و فقط پارکینگهایی که خدمات خاص ارائه میدهند پول دریافت میکنند. 

هرجای شهر که امکان ایجاد فضای ورزشی بوده است، به این کار اختصاص یافته یعنی دریک مکان ۱۰۰ متر مربع زمین فوتبال نساخته اند!! به جایش محل بازی تنیس یا بازی پچه هاست. زمینهای بزرگتر برای رشته هایی مانند فوتسال، والیبال و بسکتبال و اگر حدود یک یا بیشتر از هکتار باشد به فوتبال چمنی اختصاص یافته است بدون جایگاه و فقط با حصار فنسهای فلزی و با ارتفاع زیاد که از خروج توپ و غیره جلوگیری میکند. 

خیابانهای بافت جدید اکثرا به صورت بزرگراه و بلوار است و در قسمت قدیمی نیز خیابانهای پر پیچ وخم و با پستی و بلندی های محلی. مثل منطقه شمال تهران. 

اما در هیچ یک مشکل پارک نداشتم. شاید خوش شانس بودم!! 

بهرحال شب اول را در میدان قدیمی مقابل قلعه توپکاپی،‌ دو نفر داخل ماشین و دو نفر روی چمنها خوابیدیم. پلیس هم آمد و دید که ما توریست هستیم، سلامی کرد و احترامی گذاشت و تا صبح دو نفر با موتور به صورت نیم ساعته محدوده ما را پاس میدادند. ما هم راحت خوابیدیم. چه هوای خوبی بود! البته داخل چمنها. همراه با موسیقی جاز به مناسب عید رمضان!! 

 

مسیر سامسون تا استامبول

از ترابوزان به سمت سامسون حرکت کردیم. ۱۱۰۰ کیلومتر جاده بسیار دیدنی و زیبا که در سمت راست دریای سیاه با زیباییهایش و در طرف چپ نیز کوهستان جنگلی و شهرهای عمودی در دل جنگل، با صفا و زیبا که نه تنها منتظره کنار دریا را از بین نبرده است بلکه بر زیباییهای آن نیز افزوده. 

بهرحال این مسافت که گاهی از داخل تونل و زمانی از روی پلهای مرتفع جاده بزرگراه امتداد یافته بود بدون خستگی و ناراحتی و حتی کنترلهای پلیسی طی شد. 

از نکات جالب به چشم نیامدن پلیس در راهها بود. ساخت مساجد زیبا در دل طبیعت و در نقاطی از ساحل که به صورت برجسته نمایان میشدند. 

نقشه همه مساجد تقریبا با هم یکی است و تفاوت در برزگتر بودن یا نبودن آنهاست. امام جماعت آنها همه افراد معمولی هستند که دارای شغل و کار مشخصی میباشند و زمان اذان و نماز با حضور در مسجد و پوشیدن لباس روحانی به نمازگزاران خدمت میکنند. خدمت! واژه ای است که در میان روحانیون ما شاید غریب باشد. امام جماعت مسجد، خادم مسجد، روحانی و مسئله گوی مردم و از طرفی حتی نظافتچی نیز هست!! و با تمام این خدمات شغلش چیز دیگری است. 

البته مردم نیز محیط مسجد را مقدس میشمارند و به تمیزی و نظافت آن نیز کمک میکنند. 

شاید به دلیل همین مسئله است که روحیه مردم شاد، بی تکبر و ساده است. 

 

شهر سامسون، یعنی شهر عشاق!! چون هرکه را دیدیم با لیلی خود درحال گردش و بود. 

یاد آن شعر افتادم که میگفت: /اگر شیرینی، فرهادت کجاست/ اگر مجنونی، لیلایت چه شد/. 

بندر زیبای ماهیگری، با تاسیسات قشنگ و دیدنی مانند بازار ماهی فروشان که کنار دریا واقع شده و به صورت نیم دایره در کنار ساحل ادامه دارد. ساختمان آن به صورت امروز با شیشه های سکوریت از سمت دریا و از طرف ساحل با دیوارهای طرح چوپ و آب نمای زیبا. حدود ۳۰ متر از کنار بزرگراه فاصله دارد و این فاصله با چمن کاری و درخکاری به صورت پارک قشنگی در آمده است. 

بزرگراه از داخل شهر عبور میکند و به صورت یک بلوار اصلی با انشعابهای مختلف رفت و آمد مردم را تسهیل مینماید. 

قطار داخل و خارج شهری، مترو، اتوبوس و سایر وسایل نقلیه به وفور دیده میشود. 

از پارک حیوانات، پارک اصلی شهر  و خیابانهای آن دیدن کردیم. اما به بازار سری نزدیم. چون قرار است که فردا در استامبول باشیم. 

( شعار مردم سامسون این است که شهر بزرگ برای شما ) (بیوک شهیر، سیزین ایچین) 

 

از سامسون به سمت مرزیفون حرکت میکنیم. جاده در ابتدا خیلی خوب نیست ولی کم کم متوجه میشویم که مثل سایر مسیرهای حرکت، اداره راهسازی آنجا با سرعت مشغول ساخت جاده است، نه ترمیم و وصله گیری. 

در کنار یک محل وقفی آب خوردن هنگام غروب، توقف کردیم . جای شما خالی افطار را با سادگی و سرعت خانم خانه مهیا کرد و ما هم با قدرت و ولع خوردیم.  

در ادامه حدود ۵۰ کیلومتری شهر چهارشنبه در داخل یک پمپ بنزین توقف کرده و پس از ادای نماز و صرف چای و کمی هم گپ با مسوول پمپ بنزین، خواب خوشی را کردیم و صبح زود پس از اذان به سفر ادامه دادیم. 

راه بسیار طولانی به نظر میرسید و آن هم به دلیل حرکت در میان کوهها و تعویض مسیر به دلیل راه سازی و... بود و البته با سینه کشهای فراوان که مصرف بنزین را بیشتر کرد. 

 

در مسیر ترابوزان به سامسون، فندق محصول غالب بود و ماهم یک کیلو خریدیم. شد ۵ لیر. 

یک کیلو سیب درشت مثل گریت فرود معادل ۲ لیر و هلو های درشت و آبدار کیلویی ۲ لیر. 

 

در مسیر سامسون تا مرزیفون، محصول عمده شکلاتهای محلی، باسلق، انواع شکلاتهای کاکائویی، ظرفهای سفالی و سماور هیزمی بود. 

 

از مرزیفون تا استامبول پس از طی یک مسیر حدود ۱۰۰ کیلومتری وارد اتوبان میشویم و با سرعت به مسیر ادامه میدهیم. 

ماشینم  هم مثل اینکه خیلی حال کرده! چون از مشهد تا تهران و سپس تبریز حدود صدی ۱۲ مصرف کرد و تمام کارت سوختم را تمام کرد. 

اما بعد از مرز از حدود ارزروم به بعد مصرف به حدود صدی ۱۰ رسید. و بعد هم کمی کمتر شد. 

البته فکر میکنم داخل بنزینهای اینها آب ندارد!! 

قیمت بنزین هر لیتر حدود ۳.۶۸ است که من ۳.۶۱ و ۳.۷۰ هم زده ام.  

 

خیلی زیاد شد، نه؟ 

اما اتوبان رو میگم و بقیه باشد برای بعد  

 

اتوبان پهن هر سمت دارای چهار باند حرکت و دو باند در دو طرف برای احتیاط . 

در قسمت وسط و طرفین با حفاظهای محکم و زاویه دار در وسط که نور چراغ مقابل را حذف میکند. 

روی تابلو نوشته سرعت حداقل ۱۲۰ !  

ماشین بنده که از ۱۷۰ تا بیشتر نمیره! افسردگی گرفتم!  

ماشینها مدل روز از بنز و ب ام و تا تویوتا و هوندا و.... دست یک عده افراد ناشی. اون وقت یک ون بی اصل و نسب که من به ماشینی قبولش کردم با سرعت ۱۷۰ تا ، تازه اون وقت میفهمی که ماشین بغلی با سرعت ۲۵۰ تا  ازت سبقت میگیر ه.  

آدم دق میکنه! کاشکی کنار دریای سیاه مونده بودم و سیاه میشدم ، اما افسرده نمیشدم. 

  

اما با تمام این احوال به استامبول رسیدم. 

در ادامه از استامبول خواهم گفت که چه شهریه !!؟ شهری که ماه و خورشید ندیده !!

 

/شیرین لب و شیرین تبار/ مست و می آلود و خمار/ 

/مه پاره ای بی بند و بار/ با عشوه های بی شمار/ 

/ هم کرده یاران را ملول/ هم برده از دلها قرار/ 

 

روز یکم قسمت دوم

خوب!  

یک دریای خوب، یک حمام دلچسب. 

حالا یک کم گزارش محلی از خبرگزاری داودپولو  

 

تعدادی از آقایان و نسوان مشغول شنا و بازی هستند. بنده هم در کمال آرامش درحال نوشیدن چای ترکی بیوک!  

روش جالبی برای آرام کردن ساحل پیاده کرده اند. 

در فواصل ۵۰۰ متری با سنگهای بزرگ و شن ریزی با عمق ۵۰ تا ۶۰ متری وارد دریا شده اند و این قسمت بندی آب را بسیار آرام و مثل استخر ساخته است.

کافه تریای اینجا هنوز خلوت است و منهم با پررویی نشسته ام و از وایرلس پرسرعت آنها کمال سوءاستفاده را میکنم. 

الان دیگر دریا واقعا سیاه شده است. شب شروع شده و گارسونها هم برای دستگرمی موسیقی ترکی را آغاز کرده اند و شاید تا ساعاتی دیگر و تا وقت سحر شاهد مجلس موعظه دوزخیان باشیم! 

... هرکجا وقت خوش آمد، آنجاست بهشت.  

 

برنامه فردا: 

ترابوزان - گروسون - اوردا - سامسون - گروم و شاید استامبول. ولی نه حیف است آدم ساحل دریا را ترک کنه،شاید دیگر امکان دیدن آن فراهم نشه. 

دیگه باید خداحافظی کنم. 

چون یکی دیگر از اعضای خانواده میخواهد با  استفاده از سرعت ۵۰ مگابایتی فیلم دانلود کند. 

 

پس تا ارتباط بعدی 

الله حافظ اولسون