گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی
گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی

آمستردام، روز سوم

ساعت ۷ بیدار شدیم و پس از صبحانه ساعت ۸.۳۰ برای دیدار از منطقه Plantage با تراموا خط ۱۴ از جلو هتل حرکت کردیم.

در ایستگاه Wertheim park پیاده شدیم و حدود ۵۰۰ متر به سمت موزه هرمیتاژ پیاده روی کردیم.

این موزه در یک زمین ۱.۵ هکتاری کنار رود آمستل ساخته شده که حدود ۵۰۰۰ مترمربع زیر بنای ساختمان است و بقیه به صورت باغ و فضای سبز طراحی شده. بلیط ورودی برای تمام بخشهای موزه ۷۵ یورو برای هر نفر بود. کمی برایمان سخت می آمد، اما بالاخره تصمیم گرفتیم که بخریم. وقتی نوبت ما رسید من یک اسکناس ۲۰۰ یورویی دادم و درخواست ۲ بلیط بزرگسال را کردم.

صندوقدار با دیدن اسکناس ۲۰۰ یورویی جا خورد و گفت لطفا با کارت پرداخت کنید! منهم گفتم که توریست هستم و کارت ندارم، فقط امکان پرداخت نقدی دارم. او هم مرا به باجه بغلی که مسوول حسابداری آنجا بود راهنمایی کرد و آن مسوول هم پرداخت نقدی را قبول نکرد و گفت چون دستگاه کنترل اسکناس نداریم، به بانک مراجعه کنید و اسکناس ۲۰۰ یورویی را به اسکناسهای ۵۰ یا ۲۰ یورویی تبدیل کنید تا ما بتوانیم قبول کنیم یا اینکه اسکناس ۵۰ یورویی بدهید.

منهم لج کردم و گفتم پول، پول است و قیمت بلیط و این اسکناس با هم تناسب دارد، منکه قهوه نخوردم که بخواهم برای ۵ یورو، اسکناس ۲۰۰ یورویی به شما بدهم. بلیط ما ۱۵۰ یورو میشود و اسکناس ۲۰۰ یورویی برای پرداخت همین مبالغ است.

خلاصه قبول نکرد، منهم با خودم گفتم به جهنم!! بانک تقریبا ۱۰۰۰ متر با موزه فاصله داشت، ما هم از طریق درب خروجی که به داخل باغ باز میشد از ساختمان خارج شدیم و با گردش و دیدن باغ و فضای سبز مجموعه، مجسمه ها و آثار حجمی از باغ موزه هم خارج شدیم تا بانک مورد نظر را پیدا کرده و پولمان را خرد کنیم.

وقتی به بانک رسیدیم، دیدم مقابل در ورودی باغ وحش هستیم. به همسرم گفتم که اگر موافق است اول باغ وحش را ببنیم و بعد به موزه برویم. قبول کرد و ما با خرید دو بلیط بزرگسال به مبلغ ۳۲ یورو و یک نقشه راهنمای باغ وحش به مبلغ ۲ یورو وارد مجموعه شدیم.

اسم باغ وحش، Artis Royal است و در یک مساحت حدود ۵ هکتاری بنا شده است. تقسیم بندی جالبی دارد، خزندگان، حشرات، ماهیان، پروانه ها، پرندگان (فضای بسته، فضای باز برای مهاجران)، پستانداران خشکی و دریایی، رستوران، فروشگاه، پارک بازی کودکان، فضای جنگلی و آبشار برای عکس و رفع خستگی و در کنار همه اینها برنامه های علمی برای همه گروههای سنی!

مثلا بروشور ۴ صفحه ای حاوی پرسشهای علمی و نظرسنجی از مخاطبان طراحی شده بود که در ۱۰ قسمت دسته بندی داشت. مخاطب باید در محلهایی که روی نقشه بروشور علامت داشت حضور پیدا میکرد و با مهر و استامپی که در آنجا بود، حضور خود را در محل تایید و یکی از چهار جواب مربوط به پرسش منطقه باغ وحش را با مهر مخصوص همان محل، یکی از خانه های روی بروشور را مهر میکرد.

بعد از اینکه تمام قسمتها را بازدید میکرد و به تمام پرسشها، پاسخ میداد. برگه تکمیل شده را باید به محل نزدیک خروجی باغ وحش برده و تحویل مسوول مربوطه میداد. آن مسوول هم یک هدیه (که بیشتر صنایع دستی بود) به بازدید کننده میداد. برگه های بروشور را هم برای آمارگیر، نظرسنجی، جمع آوری پیشنهادها و... نزد خودش نگهداری میکرد.

یک نمونه از این بروشورها را با خود آوردم و با مطالعه آن، هم چیز یاد گرفتم و هم لذت بردم. بسیار جالب و آموزنده است.

پرسشها سه نوع هستند،

آموزشی: در خصوص زندگی حیوان مورد نظر یا گروه حیواناتی که در همان ایستگاه مشاهده کرده ایم. نحوه و محل زندگی آنها، تولید مثل و غذایشان و سایر اطلاعات

پیشنهادی: پیشنهاد بازدیدکننده برای بالا بردن کیفیت باغ وحش و سلامت حیوانات همان ایستگاه.

نظرسنجی: دریافت نظر بازدید در خصوص راحتی، سلامت، نشاط حیوانات آن ایستگاه و نحوه برخورد دیگر بازدیدکنندگان و کارکنان باغ وحش با حیوانات.

بعد از بازدید حیات وحش و نوشیدن دو فنجان قهوه اسپرسو یا کیک پنیری به قیمت ۱۳ یورو، به سمت منطقه Ooster Park حرکت کردیم. از دور آسیاب بادی قدیمی که در شهر باقی مانده را دیدیم. ولی چون به آوسترپارک نزدیکتر بودیم، تصمیم بر آن شد که بعد از آن سری به آسیاب بادی بزنیم و از نزدیک نگاهی به آن داشته باشیم.

آوسترپارک مساحتی حدود ۲ تا ۲.۵ هکتار دارد در سمت جنوب شرقی باغ وحش واقع شده و در قسمت شمالی پارک ساختمانی قدیمی مشابه خانه های اربابان قدیم دوره فیودالی است. الان این ساختمان حالت اداری و بخش عمده آن به موزه تغییر کاربری داده است. (موزه تروپن)

گروههای مختلفی از زن و مرد، پیر و جوان در پارک حاضر بودند. بعضی برای ورزش و دوچرخه سواری، گروهی برای پیاده روی و صحبت، برخی برای هواخوری سگهایشان و... در پارک حاضرند.

در قسمتهایی از پارک، تندیس و مجسمه هایی قرار گرفته که مربوط به شخصیتهای حکومتی، علمی هلند هستند. فضاهایی برای رها سازی و بازی سگها در نظر گرفته شده. افراد سالمند در پارک زیاد هستند. چند نفر شبیه بی خانمانها را هم دیدم که در کنار ساختمانهای خدماتی پارک، خانه بدون سقف! داشتند.

پرندگان آزادانه در پارک زندگی میکردند و کسی هم برایشان مزاحمتی نداشت، تعدادی از پرندگان مهاجر باغ وحش هم به این مکان سری میزدند!

در قسمت غربی پارک، بیمارستانی است که آنقدر اسمش طولانی بود که عطایش را به لقایش بخشیدم! این بیمارستان میان دو خیابان اصلی آوسترپارک و رایش قرار گرفته

راه آهن آمستردام به سمت شهرهای لاهه و روتردام از جنوب پارک میگذرد.

پس از بازدید این منطقه، هوا تقریبا تاریک شده بود به همین دلیل با تراموای خط ۷ تا تقاطع vijzel آمدیم و سپس با خط ۱۶ به شمال میدان دام رفتیم. ساعت حدود ۷ بعدازظهر شده بود.

به برگرکینگ رفتیم و دو ساندویچ مشتی با نوشابه و سیب زمینی سرخکرده خوردیم. ۱۵ و نیم یورو

شبگردی مان را در بخش غربی میدان دام و کانالهای سینگل و هرنگراخت تا کانال پرنسس گذاشتیم. یعنی از کانال سینگل تا پرنسس که ۴ کانال را در بر میگیرد، رفتیم و از یک چهارراه بعد، باز به سمت سینگل، یعنی از شرق به غرب سپس جنوب و باز از غرب به شرق و به جنوب تا ۴ راه بعدی.

این شبگردی تا ساعت ۱۰ طول کشید، ولی حسابی خسته شده بودیم و دیگر حالی برای دیوانه بازی نداشتیم!

ساختمان پشت سرمان مربوط به امور فرهنگی یهودیان است! یکی مشغول نقشه خوانی کتبی، یکی مشغول نقشه خوانی مجازی!

بالاخره توانستم یک عکس تقریبا درست به مطالب بچسبانم. مبارکم باشد!

آمستردام، روز دوم

امروز ساعت ۸ بیدار شدیم. حدود ۸.۳۰ برای خوردن صبحانه به رستوران هتل رفتیم.

مواد خوراکی برای صبحانه چند دسته بود:

۱) کره، پنیر، مربا، عسل

۲) کرن فلکس و شیر

۳) کالباس، تخم مرغ، پنیر پرچرب

۴) آب میوه، شیر گرم، قهوه، آب جوش + چای کیسه ای با طعم های مختلف

۵) میوه = سیب ترش، سیب سرخ

۶) دو نوع نان سفید و سبوس دار

با آب میوه شروع کردیم. من که در خوردن صبحانه هیج وقت کم نمیگذارم. قشنگ و مرتب، دسته بندی شده و خوشگل از همه آنها استفاده کردم. به غیر از چایی!

دو تا سیب هم برای میان وعده بین روز و هنگام استراحت میان گردشهای داخل شهر برداشتم.

رستوران نقلی و جمع و جوری بود در دو قسمت قرینه هم طراحی شده، هر قسمت دارای ۸ میز دونفره است و در یک طرف میز مواد غذایی و توستر، میز ظروف و لوازم قرار گرفته و هرکدام دارای یک تلویزیون ۶۵ اینچ که اکثر اوقات روی کانال ورزش بود.

سمت دیگر پنجره های رو به خیابان که یک تراس بزرگ داشت و برای چشم انداز صبحگاهی بسیار مناسب بود.

ساعت ۹.۳۰ پر انرژی و سرحال قدم به خیابان گذاشتیم و برنامه بازدید از موزه مادام توسو، موزه وحشت، موزه بدن و موزه سکس را داشتیم که آخری به دلیل مخالفت همسرم و احتمال بدآموزی برای بنده !! لغو گردید.

بقیه وقتمان را در میدان دام و خیابانهای اطراف آن، رویال پلیس، کلیسای اوود گذراندیم. حدود ساعت ۵ بعدازظهر گشنگی را با خوردن سیب زمینی سرخ کرده با سس مخصوص فرو نشاندیم و باز به خیابان گردی و پیاده روی در مسیر رودخانه آمستر سپری کردیم. حدود ساعت ۹ شب با تراموا تا ایستگاه میدان دام برگشتیم و به هتل آمدیم.

چون تصمیم داریم فردا زودتر بیدار شویم و قسمت شرقی شهر آمستردام که باغ وحش و موزه هرمیتاژ در انجا قرار دارد را دیدن کنیم. به این بخش از شهر، «پلن تژ» گفته می شود.

توضیح و ادامه مطالب

با سلام مجدد.

تا اینجای سال ، سال پر مسافرتی داشتم. برای اینکه مطالب سفر آخری به اروپا را فراموش نکنم. اول این سفرنامه را می نویسم تا بعد نوبت به سفر به آسیای جنوب شرقی شود.

از نحوه ویزا گرفتن که بگذریم...

لازم بود برای شروع سفر، ابتدا به کشور هلند وارد شوم. به دلیل نبود مرز مشترک با این کشور، دیگر مانند سفرهای قبلی نتوانستم با وسیله نقلیه شخصی به مسافرت بروم.

بهر حال....

اطلاعات مربوط به کشور هلند را از طریق اینترنت و گفته های دوستان جمع آوری کرده بودم. نقشه سفر یکماهه من در ابتدا، کشور هلند، بلژیک و از طریق فرانسه به کشور اسپانیا بود.

اما...

به چند دلیل این برنامه تغییر کرد و مسیر حرکت از هلند به دانمارک، سوید و قطب شمال و سپس اسپانیا شد.

روز چهارشنبه سوم ژانویه ۲۰۱۷ (۱۳ دیماه ۹۶) با خط هوایی ترکیه و ساعت ۲ بامداد به همراه همسرم عازم استانبول و سپس آمستردام شدیم. ساعت ۱۳ هواپیما در یک شرایط بد جوی و پس از نیم ساعت چرخش در هوای ابری و مه آلود غلیظ آمستردام، بالاخره با سلام و صلوات به زمین نشست، بگذریم از حالت تهوع بیش از نیمی از مسافران، گریه های بچه ها، نگرانی والدین و... و البته بی خیالی من که سعی در تغییر شرایط اطرافم داشتم و با اعتراض همسرم مواجه شدم که: «چه خبرته! مگه نمی بینی همه نگران هستند؟» گفتم:‌ خوب چه کار کنم؟ کنترل هواپیما دست خلبانه، منهم کاری نمی توانم بکنم جز ایجاد فضایی متفاوت، گریه بچه ها به خاطر ترس بزرگترهاست.

بچه اطراف من به دلیل اینکه برایشان اسباب بازیهای کاغذی درست میکردم، اصلا متوجه وضعیت و... نبودند و آرام و خندان به آموزش کاردستی من توجه میکردند و سرشان گرم بود. منهم با ایشان بگو و بخند داشتم که آن طرفیها، خوششان نیامده بود!

خلاصه هواپیما با وضع خطرناکی نشست و ما به سلامت پیاده شدیم.

فرودگاه آمستردام در دو طبقه طراحی شده و به صورت یک دست با انگشتهای باز است که هواپیما تا کنار ساختمان میآید و توقف میکند. این فرودگاه دارای ۸ بخش مشخص است که با حروف A تا H نام گذاری شده و هربخش دارای گیتهای ۱ تا ۱۲ است.

هر بخشی دارای کافی شاپ، صرافی، فروشگاه صنایع دستی و تنقلات ، عابربانک و شعبه یکی از بانکها و... است. تمام این بخشها به یک سالن بزرگ مرکزی متصل هستند و در این سالن عابربانکهای متعدد، تعداد بیشتری شعبه بانک، دفاتر فروش بلیط هواپیما، قطار و فروشگاههای غذایی، رستورانهای مختلف، کافه تریا، فروشگاه برندهای معروف، بازیهای کامپیوتری وجود دارد.

قطعات بزرگ هواپیما، مثل چرخ جلو با همان اندازه واقعی، چرخهای عفب و بخشی از هواپیما (قسمت مسافران) در گوشه و کنار این سالن به عنوان دکور قرار داده شده که مسافران با آنها عکس میگرفتند و از آنها دیدن میکردند.

اولین کاری که کردم دو عدد بلیط مدت دار ۳ روزه برای استفاده اتوبوس، قطار، مترو و تراموا از دفتر داخل سالن به قیمت ۲۱ یورو خریدم. (یکروزه ۷.۵ یورو)

از طریق نقشه راهنمای همان بلیطها، به طبقه زیر فرودگاه رفتیم و با قطار سریع السیر به ایستگاه مرکزی قطار آمستردام واقع در شمال شهر وارد شدیم. (البته شمال بخش مرکزی و اصلی آمستردام، چون شهر آمستردام در همه جهات گسترش یافته است. )

ایستگاه بزرگ و پر ترافیکی است. جمعیت زیادی در حال ورود و خروج بودند. قطار بدون سر وصدا و با سرعت مناسبی حرکت کرد و ما را رساند.

از ایستگاه که خارج شدیم، ابتدا به تعیین موقعیت خودم پرداختم تا بر اساس نقشه ای که از گوگل گرفته بودم، مسیر حرکت به طرف هتل را پیدا کنم.

کمی طول کشید، در این مدت همسرم از محیط ایستگاه و ساختمان آن، پارکیگ دوچرخه ها (به قول خودش تا حالا این همه دوچرخه یکجا ندیده بود!) عکس برداری کرد.

بعد از تعیین موقعیت به سمت هتل حرکت کردیم. هتل ما در خیابان Raadhuisstrat واقع شده بود. از ایستگاه راه آهن تا هتل حدود ۱۵۰۰ متر پیاده روی کردیم، البته با کشیدن چمدانها، مسیر تقریبا سر راست بود، اما به دلیل تازه وارد بودن و عدم آشنایی با مسیرها و خیابانهای آمستردام، وجود کانالها که  ما را گیج میکرد هم عادت نداشتیم و هم برایمان جالب بود و مشغول عکس گرفتن می شدیم، تقریبا بعد از یک ساعت به هتل رسیدیم. هتل نبش تقاطع Herengracht واقع شده بود و ساختمان آن قدیمی و راه ورود هم دارای ۳۷ پله به طرف بالا بود.

با هزار اهن و تلپ بالاخره چمدانها را با خودمان بالا بردیم و حسابی عرقمان درآمد!

با رسپشن هتل حال و احوالی کردم و ضمن معرفی خودم، درخواست کلید اتاق را نمودم. با خوشرویی اتاق را نشان و تحویل ما داد. اتاق نقلی ۱۵ متر مربعی با حمام، یک تراس مشرف به خیابان اصلی، دو تخته با کمد لباس مناسب، گاوصندوق،تلویزیون بود.البته جای رفت و آمد داخل اتاق کم بود ولی برای ما اهمیت نداشت. چون ما اتاق را برای استراحت شبانه و استحمام و اسبابها لازم داشتیم، تصمیم به زندگی که نداشتیم!

توضیح:

هتل را از طریق اینترنت و به سختی رزرو کرده بودم، چون کارت اعتباری ام از سفر هند به این طرف به دلیل تحریمها و قطع ارتباطات بانکی، مسدود شده بود و تاریخش هم به اتمام رسیده بود. (خدا لعنت کند باعث و بانی این تحریمها و مشکلات را) با هتل شرط کرده بودم که پرداختم نقدی است و وقتی رسیدم اقدام به پرداخت خواهم کرد، خوشبختانه با اکراه قبول کرده بودند و من هم بد قولی نکردم و به موقع رسیدم، تا آخرین لحظه ای که می توانستم از موبایلم در ایران استفاده کنم، برایشان ایمیل فرستادم و از موقعیت خودم باخبرشان کردم تا مبادا رزرو من را باطل کنند. چون بر اساس قوانین هتلشان، من باید قبل از ۴۸ ساعت کرایه یک روز را پرداخت میکردم تا رزرو من قطعی قلمداد شود، اما به دلیل همان مشکلاتی که گفتم، این کار برایم میسر نبود و من فقط با اطلاع رسانی مسیر حرکتم و ساعت پرواز و رسیدنم، اطمینان آنها را جلب کرده بودم و توانستم بدون دردسر و با خیال راحت به گشت و گذار بپردازم.

بدون موبایل واقعا مشکل است، تازه من تصویر نقشه آمستردام را قبلا در گوشی ام ذخیره کرده بودم، ولی این کجا و اینترنت پرسرعت کجا! در فرودگاه هم نتوانستم سیم کارت تهیه کنم. به همین دلیل از اطلاعات هتل در خصوص خرید و محل فروش سیمکارت نزدیک هتل پرسیدم و مشخص شد که یکی از فروشگاههای زیر هتل سیم کارت دارد.

تا همسرم مشغول بازکردن چمدانها و مرتب کردن لباسها بود، منهم سری به فروشگاه زیر هتل زدم تا سیمکارت تهیه کنم.

نکته جالب مالک فروشگاه بود که یک ایرانی از آب درآمد و فروشنده دیگر هم یک ایرانی ترک تبریزی بود! کمی با آنها گپ زدم و یک سیم کارت ودافون برای خودم و یک سیمکارت لایکا برای همسرم خریدم. در مجموع ۷۰ یورو شد. مسعود، مالک فروشگاه تنظیمات سیمکارت ها را برایم انجام داد و با راه اندازی اینترنت گوشی، تمام خستگی از تنم خارج شد.

به هتل برگشتم و با درست کردن دو قهوه تجدید قوا کردیم و برای دیدن آمستردام پاشنه کفشها را بالا کشیدیم و حرکت....

ساعت حدود ۵ بعداز ظهر و هوا هم رو به تاریکی بود که راه افتادیم. چون برنامه خاصی نداشتیم، قرار گذاشتیم که در شهر گم شویم!!

خود را در خیابانها و کوچه های باریک آمسردام گم کردیم. خیلی کیف داشت. مغازه های مختلف کوچک، خانه های شناور داخل کانالها، دوچرخه سواران زیاد، خیابانهای کم ترافیک و ماشین، هوای خوب و البته کمی سرد، بو و دود ماریجوانا و حشیش!! و... همه و همه برایمان جذاب بود و دیدنی.

بعد از ۴ ساعت پیاده روی و گشت و گذار و بدون خستگی (به دلیل استنشاق دود مواد که به وفور از هر کافه و دیسکویی بیرون میزد) سرخوش و سرحال در کنار میدان دام نشستیم و برای تغییر ذایقه، فلانل و آب میوه خوردیم.

مسیری را که از ایستگاه راه آهن آمده بودیم را دوباره با نگاه خریداری طی کردیم و این بار با دقت به محتویات داخل و خارج مغازه هایش توجه کردیم.

در همین مسیر ۵ موزه و چندین دفتر تورهای توریستی بود، تعداد زیادی مغازه های هدایای توریستی، تعدادی اغذیه فروشی مانند مکدونالد، کینگ برگر، ساب وی و... دفاتر شرکتها و بانکها که تعطیل بودند.

تا ایستگاه راه آهن رفتیم و بعد به سمت شرق تغییر مسیر داده و به کنار شبه خلیج Oosterdok رفتیم. در این قسمت شبه جزیره مانند آمستردام چند ساختمان بزرگ ساخته شده است که یکی از آنها مرکز فروش محصولات کامپیوتری، انفورماتیک، موبایل و... است، یک رستوران شناور در کنار‌ اسکله به سبک معماری چینی در سه طبقه وجود دارد،‌ محوطه وسیع و زیبایی کنار آب طراحی شده که برای قدم زدن، ورزش، نشستن و استراحت و تماشای مناظر بسیار لذت بخش است.

از مسیر خیابان Ijtunnel و بخش پیاده روی آن دور زدیم و از مسیر Red Light (!!) به سمت هتل آمدیم، ماشالله ! خیلی شلوغ و با صفا بود. البته توصیه میکنم این مسیر را با همسرتان طی نکنید، چون مثل من، امکان دارد یکی از گوشهایتان از دیگری درازتر شود! چون اطمینان دارم گوشتان کشیده خواهد شد و نگاهتان را به جلو تنظیم میکنند!

خلاصه دیدنی بود، ویترینهای قشنگی داشت! و... باید رفت و دید

شنیدن کی بود مانند دیدن....

به دلیل حواس پرتی، مسیر برگشت را واقعا گم کردیم. دست به دامن جناب گوگل شدیم و با Map گوگل مسیر بازگشت را پیدا کردیم. ساعت ۱.۳۰ به هتل رسیدیم و  واقعا بیهوش افتادیم تا صبح...

توضیح:

نرخ هتل DiAnn با صبحانه:‌

57 یورو برای روزهای سه شنبه تا پنجشنبه

۶۰ یورو برای جمعه و دوشنبه

۶۵ یورو برای شنبه و یکشنبه