گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی
گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی

گرجستان، تفلیس

امروز بدون برنامه ریزی قبلی و به نوعی گیج آماده شدیم تا بعد از صبحانه به گشت شهری برویم.

هنوز شهر را نمی شناسم، از طرفی هتل هم نقشه خوبی از شهر نداشت، یعنی نام خیابانها هنگام چاپ با هم قاطی شده بود و اسامی انگلیسی روی اسامی گرجی چاپ شده بود و نمیتوانستیم نام خیابانها و اماکن دیدنی را درست بخوانیم.


اما یک صبحانه عالی، یک سرو کننده زیبا، اصلا مرده را زنده میکند، دوپینگ است....!

شامل خینکالی با سبزی جعفری، کره، مربا، عسل، پنیر چرب، تخم مرغ نیمرو و... خلاصه خیلی مشتی بود

.

حاشیه: خوردن خینکالی آداب و تشریفاتی دارد! البته اگر مثل من یک معلم خوشگل و تودل برو داشتید، اصلا متوجه خوردنتان نمی‌شدید!

خینکالی را باید از کاکل آن بگیرید، بعد زیرش را یک سوراخ کوچک بکنید و تمام مایع سوپ مانند داخل را "هورت" بکشید و بعد هم خود خینکالی را بخورید.

مسؤول پذیرایی هتل، یک دختر جوان خوشگل و تر و تمیز بود، وقتی غذا را آورد و دید که من با کارد و چنگال به آن حمله کرده‌ام! صدایش در آمد که: "آقا! چکار می‌کنید؟" گفتم: میخواهم بخورم! گفت اینجوری نه! گفتم چه جوری که روش آن را برایم توضیح داد و آموزش!

من هم که در کودکی از نعمت معلم خانم بی‌بهره بودم و در بزرگسالی هم فقط از نعمت یک فرمانده خانم بهره‌مند، غرق در حرکات و صدا و... معلم شدم که ناگهان با صدای همسر محترم، به دنیای واقعی برگشتم.

همسرم گفت: خوشمزه است! نه؟ گفتم: هههههههی ، بد نیست!

 

المنه لله که در میکده باز است // زان رو که مرا بر در او روی نیاز است

خم ها همه در جوش و خروشند ز مستی // وان می که در آنجاست، حقیقت نه مجاز است

رازی که بر غیر نگفتم و نگوییم // با دوست* بگوییم که او محرم راز است

در کعبه کوی تو هر آنکس که بیاید // از قبله ابروی تو در عین نماز است


*- دوست: با اجازه خواجه شیرازی، یعنی همسرم!

 

خلاصه شرح حال را گفتم و دل همسر را هم بدست آوردم تا بقیه سفر به خوشی و خوبی سپری شود

 

البته این نکته را هم بگویم که داشتن همسری همراه یک نعمت بزرگی است، در بیشتر مسافرتهای خارج از کشورم، داشتن یک همراه همدل، خستگی سفر، بهره برداری از زمان و شناخت اماکن و مردم، کمک در امر عبورهای مرزی و همکاری در مسائل اداری و گمرکی سفرها خیلی سعادت میخواهد که من خوشبختانه از آن بهره مند بوده ام.

با زیرکی و هوشیاری همسرم، در بسیاری از مواقع توانسته ام از خسارتها، تأخیرها و اشتباهات جلوگیری کنم. و ایشان هم مانند یک مربی حرفه ای، بنده را به راه راست هدایت فرموده اند و یا مدیریتی در سطح تیم ملی، همواره حاشیه ها را از من دور کرده اند که بتوانم با بیشترین کارایی به افتخارات ملی و جهانی! دست پیدا کنم.!

 

با ماشین داخل خیابانهای اصلی گشتی زدیم ولی به دلیل نبودن جای پارک و عدم آشنایی ما با نوع پارک کردن در خیابانها و پیاده روهای شهری، دیدیم که اینجوری فقط وقتمان تلف می شود. به همین دلیل به هتل برگشتم و ماشین را مقابل هتل پارک کردم و پیاده به طرف منطقه قدیمی شهر براه افتادیم.

قیمت پارکنیگهای عمومی هر ساعت 3 لاری است، حدود 1.5 دلار


خیابانهای تفلیس به دلیل ساخته شدن شهر در حاشیه رودخانه متاواری و دامنه کوه، شیبهای تندی دارد و از طرفی هم باریک و تنگ است. بعضی قسمتها سنگ فرش و قلوه سنگی است. موقع رفتن که سرازیری بود و تقریبا راحت، ولی امان از برگشتن.

تصمیم گرفتیم ابتدا از کلیسای نزدیک هتل شروع کنیم.

هتل ما دیوار به دیوار بزرگترین کلیسای ارتودکس جهان است،(سبیحا) از طرفی کاخ ریاست جمهوری هم یک چهارراه پایین تر از ماست!

گفتیم: ما را به کاخ که راه نمیدهند، پس به کلیسای بزرگ برویم!

نمیدانم چه اتفاقی بود که هیچکس را به داخل راه نمیدادند و فقط عده ای خاص اجازه ورود داشتند، حدس زدم شاید یک همایشی و یا مراسم خاصی است که دارای مقرراتی اینچنینی است. پلیس همه جا مستقر شده بود و فقط ماشینهای دارای مجوز و افراد خاص را راه میداند.

از دیدن کلیسا نا امید شدیم، تصمیم گرفتیم به منطقه قدیمی و باستانی تفلیس برویم. تقریبا 1500 متر با ما فاصله داشت، بعد از 15 دقیقه رسیدیم. یک تله کابین از کنار رودخانه تا بالای کوه کشیده شده، فکر کردم بهترین کار این است که اول کاری خودمان را خسته نکنیم و وقت را از دست ندهیم. پس، با تله کابین میرویم.

راستی بگویم که از یک کیوسک بانک آزادی گرجستان، 300 دلار تبدیل کردم، 672 لاری شد.

بلیط تله کابین به صورت دوطرفه 6 لاری شد. دادیم و سوار شدیم، داخل کابین یک خانم انگلیسی (تنها)، یک زوج ایرانی و ما بودیم. تا به بالای کوه برسیم، 20 30 تا عکس گرفتم. همسرم هم فیلم میگرفت. بقیه هم وسوسه شدند و شروع به عکس گرفتن کردند. بعد از 10 دقیقه به بالای کوه رسیدیم.

از آن بالا تمام شهر زیر پایمان است، مجسمه 20متری  مادر گرجستان در همانجا قرار گرفته، چند ایوان مانند روی لبه پرتگاه و دره پشتی ساخته شده که مردم از روی آنها از مناظر قلعه و طبیعت اطراف عکس میگیرند. محوطه سازی مطلوبی دارد. برای برگشت یک راه پیاده روی خوبی طراحی شده، اگر میدانستم حتما بلیط یک سره میگرفتم و برگشت را از همان راه میامدم.

در مسیر پیاده روی گردشگران، تعدادی هنرمند در حال طراحی آثار حجمی، نقاشی و نواختن موسیقی هستند و گردشگران هم گاهی از آنها خرید میکنند، یک طرف مسیر هم یک آقایی تعدادی طاووس و عقاب و... آورده و گردشگران در مقابل پرداخت وجه، با این حیوانات عکس یادگاری میگیرند!

در بخش دیگر مسیر و نزدیک ایستگاه تله کابین، تعدادی دستفروش تنقلات، چورچ خلا، آب میوه و... می‌فروشند. ، یک ماشین وانت اغذیه هم غذاهای ساده محلی را عرضه می‌کرد، لوبیو و  ساندالی، خینگالی.

 

توضیح: چورچ خلا یک معجون مقوی است که با شیره انگور، گردو و شیره شکر ساخته می‌شود، از دور شبیه سوسیس است و با رشته‌های نخی از بالای دکه یا مغازه آویزان می‌کنند، خوشمزه است و اگر به عنوان قند و شیرینی همراه چای یا قهوه خورده شود، خیلی لذت خواهید برد. در ارمنستان هم بود و من چندتایی از آن را خریدم و در مسیر مسافرت خوردیم. هم مقوی و مغذی است و هم لذت بخش است.

 

لوبیو: خوراک لوبیا ! اسمش آشناست، نه؟ البته با خوراک لوبیای ما کمی فرق دارد، یعنی می‌پزند، تف می‌دهند، دویاره می‌پزند! و خوشبخانه حسابی تند و فلفلی! یک کاسه متوسط که دو نفری خوردیم، 1.5 لاری.

 

ساندالی هم یک غذای غیر گوشتی است شامل بادمجان، گوجه فرنگی، فلفل تازه، گشنیز، پیاز سرخ شده و جعفری، همه اینها را باهم می‌پزند به شرطی که له نشوند، و قبل از له شدن، به صورت ظرفی، سرو می‌کنند. البته سرکه را هم یا در یک ظرف جدا و یا داخل غذا می‌ریزند. بنابر خواست مشتری این کار صورت می‌گیرد. یک ظرف، قیمتش هم مفت، 3 لاری، سرکه یک تتری.(نیم لاری)

 

خب دیگر حرف شکم بس است و بقیه ماجرا....

 

از آن بالا منظره رود و شهر تفلیس دیدنی است. سمت راست بخش قدیمی تفلیس واقع شده که شامل حمام‌های شاه عباسی و مسجد و محله مسلمان نشین تفلیس است.

مقابل در دامنه کوه به سمت بالا یعنی شمال شهر تفلیس محله ارمنی‌ها، بخش شمال شرقی و درست بالای کوه، محله یهودی‌ها، قسمت شمال غربی بخشهای جدید و ساختمانهای تازه ساز است که در امتداد رودخانه ساخته شده و در انتهای بلوار و حاشیه شهر تفلیس به سمت مسیر شهر باستانی "مِ تسخا" ، سفارتها و مخصوصا سفارت آمریکا در وسعت زیادی واقع شده است. (روز بعد دیدم)


"نارین قلعه" که گرجی ها "ناری کالا" می‌گویند. در بالای تپه‌ای مشرف به منطقه تفلیس قدیم واقع است، تاریخی طولانی دارد. حکومت‌های مختلف ایرانی، رومی، اسلامی و روسی در زمان حکمرانی بر این سرزمین به عظمت و ساختمان این قلعه پرداخته اند. در زمان حکومت تزارهای روسیه انفجاری در آن رخ می‌دهد و در اثر انهدام انبار مهمات ارتش، نارین قلعه و کلیسای سنت نیکلاس که داخل قلعه واقع است را ویران می‌کند. البته این کلیسا در سال 1990 بازسازی شده و در حال حاضر مسیحیان تفلیس و گردشگران خارجی از آن دیدن می‌کنند.

تمام قسمتهای قابل دیدن نارین قلعه را رفتیم، البته بعضی جاهایش هم خطرناک و هم مشکل بود، ولی ما هم کم نیاوردیم و رفتیم و دیدیم.


کلیسای سنت نیکلاس

کلیسای زیبایی است. در ورودی کلیسا تعداد روسری و شال گذاشته شده که خانم‌های بازدید کننده و یا زائرین خانم که برای عبادت به کلیسا می‌آیند، به سر کنند. (با حجاب وارد شوند)

راهبه‌های کلیسا با رفتاری مودبانه نسبت به ممنوعیت فیلمبرداری و عکاسی از داخل کلیسا به گردشگران تذکر و به پرسشهای دینی گرجی‌ها پاسخ می‌دادند. همچنین در صورت نیاز اقدام به معرفی قسمتهای مختلف کلیسا می‌کردند.

در اینجا یک شانس خوبی نصیب من شد و با یک خانواده گرجی اصفهانی آشنا شدم و چون آنها زبان گرجی را می‌دانستند، کمک زیادی به فهم و آشنایی من با این کلیسا و تاریخ آن کرد.

کلیسا شرقی غربی ساخته شده است. ورودی از سمت جنوب ساختمان است و وقتی داخل می‌شویم، سمت راست یک عدد نیکمت چوبی قرار دارد که من روی آن نشستم و به نظاره کلیسا و رفتارهای مردم و گردشگران مشغول شدم.

سمت شرقی کلیسا محراب اصلی قرار گرفته که با یک دیوار چوبی و در، از محوطه اصلی جدا می‌شود، زمان بازدید من این در بسته بود و در دو طرف محوطه جایگاه تصاویر از حضرت مریم، حضرت عیسی و در دیوارهای کلیسا هم تعدادی نقاشی از قدیسان قرار داشت.

در سمت غربی دو اتاق بزرگ قرار دارد که درون آن با تابلوهای نقاشی قدیسان تزئین شده و مقابل هریک هم ظرفی مخصوص برای روشن کردن شمع قرار گرفته که عبادت کنندگان اقدام به روشن کردن شمع و دعا می‌کنند.

در اتاق شمال غربی کلیسا یک حفره (چاه) مقدس قرار گرفته است که روی آن با شیشه سکوریت ضخیم بسته است. فرصتی نشد که از راهبه آن در خصوص این چاه سوال کنم. اما تصور میکنم باید جنبه مقدس و یا مکانی برای عبادت و ریاضت قدیسان گذشته باشد.

بهرحال خانواده گرجی رفته بودند و من هم مترجم نداشتم

.

حاشیه‌ها:

- هنگامی که روی نیمکت نشسته بودم. متأسفانه مشاهده کردم تعدادی از گردشگران ایرانی، با تقلید از رفتارهای عبادت کنندگان مسیحی، طوطی‌وار  رفتار می‌کردند و به اصطلاح ادای آنها را در می‌آورند. یعنی مثلا شبیه آنها شمع روشن میکردند و صلیب میکشیدند!  از این رفتار هموطنان خیلی رنجیدم و با کمال تأسف متوجه شدم که راهبه ها هم از این عمل ناراحتند، ولی ادب اجازه نمی دهد که گوش این آدمهای بی ادب را بگیرند و تنبیه شان کنند.

- راهبه با خانمم رفیق شد، حالا چه جوری نفهمیدم، یعنی فهمیدم! حجاب و پوشش همسرم خیلی شبیه راهبه بود با این تفاوت که او رنگی پوشیده بود و راهبه مشکی! راهبه کلیسا خیلی اظهار خوشوقتی کرد و با خانمم شروع به تبادل اطلاعات کرد! چه جوری؟ نفهمیدم! یعنی واقعا نفهمیدم!! آخر خانمم گرجی بلد نبود، راهبه هم انگلیسی!

اما فرصتی شد که تا آنها با هم اختلاط می کنند، بنده هم گشتی در داخل کلیسا و گوشه و کنار آن بزنم.

 

 

از آن بالا حمام های آب گوگردی و مسجد قدیمی و خیابان عشق و صفا! "شارمانی" را دیدم، قرار شد با تله کابین برگردیم و پیاده از پارک "ریک" و از روی پل صلح به آن طرف رودخانه و محل مورد نظر برویم.

 

همین کار را هم کردیم، کوچه های پرپیج و خم و کوتاه، در محله قدیمی تفلیس، پر از فروشگاه های صنایع دستی، مواد غذایی، رستوران، هتل است.

تعدادی از صنایع دستی، تصاویر، برچسبها، یادگاریهای مگنتی و... خریدیم، به سمت مسجد شهر براه افتادیم، یک خیابان با شیب 15% و حسابی نفس گیر، باید 300 متر را در این شرایط حرکت میکردیم تا به مسجد برسیم. هم عرق مان درآمد و هم زهوارمان!

 

مسجد بزرگی است اما حیاط آن کوچک است، در سمت راست حیاط یک ردیف شیرهای آب و سکو برای وضو گرفتن و در انتهای حیاط هم توالتها قرار دارد، یکی زنانه و 5 تا مردانه، روی دیوار تابلوهای کاغذی به سه زبان گرجی، انگلیسی و ترکی توصیه هایی برای نظافت، صرفه جویی در مصرف برق و آب نصب شده است. سمت مقابل وضوخانه 5 نیمکت با فاصله از هم قرار دارد که ما هم اسباب هایمان را روی آن گذاشتیم و کمی هم استراحت کردیم.

 

کنار وضوخانه یک جا کفشی چند طبقه است که درون آن تعدادی دمپایی قرار دارد و افراد برای وضو گرفتن کفشهایشان را در آورده و با دمپایی به وضوخانه میروند تا هم پاها نفسی بکشند و هم شسته شوند.

 

داخل مسجد در حال تمیزکاری و ترمیم کچ و رنگ آن بودند. یک فضای سرپوشیده به مساحت حدود 400 متر مربع که دو محراب در آن قرار گرفته است. محراب سمت راست مربوط به اهل تشیع و سمت چپ هم مربوط به اهل سنت است. سمت راست هر محراب دو منبر قرار دارد که منبر شیعه دارای 3 پله و منبر اهل سنت 12 پله دارد و جنس هردو از چوب است.

 

سمت چپ محراب شیعه یک میز چوبی قرار گرفته و یک قرآن با خط کوفی درون است، ابعاد صفحات قرآن 60*40 سانتی متر است و هیچ توضیحی در خصوص قدمت این قرآن نوشته نشده است.

 

نام مسجد، مسجد جامع تفلیس است. از کارکنان آنجا یک نفر فارسی میدانست که به نظرم از بچه های رایزنی فرهنگی سفارت ایران بود و برای نظارت بر تعمیرات آنجا حضور داشت.

 

روبروی محرابها، یک سری فقسه کتاب بزرگ است که درون آن نیز قرآن، مفاتیح و دیگر کتابهای دینی دیده میشود.

 

چرا این مسجد دو محراب دارد؟

 

این هم  جای سوال دارد، چون یا مسجد شیعیان است و یا اهل تسنن، اما بعد از مراجعه به تاریخچه محل، مشخص شد در این محله 4 مسجد وجود داشته است که پس از حمله مغولان در همان چند صد سال قبل از رونق افتاده است و پس از تسلط صفویها و اقدامات سازندگی و ساختمانی این شهر، تصمیم میگیرند که یک خیابان در این منطقه ایجاد کنند، از 4 مسجد، 3 مسجد در طرح خرابی قرار میگیرد، و چون سهم هر مذهب 2 مسجد بوده است، لذا مسجد جامع را به مذاهب شیعه واهل سنت اختصاص میدهند و مقرر میشود تا دو محراب در آن احداث شود که در انجام اعمال دینی هر مذهب خللی وارد نشود. از همان زمان این دو محراب وجود دارد و تاکنون مسلمانان تفلیس با همین سبک و روش به اعمال خود پرداخته اند و مشکلی هم نبوده است.

 

پس از کمی پرسش و پاسخ با تعدادی از کارکنان و کارگران مسجد، یک دوست ایرانی پیدا کردم (سعید) که در تفلیس ساکن است، به دلیل تعطیلات نوروزی، شرکت او هم تعطیل بود و وقتش آزاد، وقتی متوجه شد که با وسیله شخصی آمده ام و به دنبال دیدن مناطق تاریخی و مذهبی، طبیعی و رفتار های اجتماعی مردم شهر هستم. خیلی مشتاق شد تا در این مورد کمکم کند.

 

به اتفاق از مسجد خارج شدیم و با راهنمایی او به سمت حمام های آب گوگرد رفتیم.

 

حمام های قدیمی خودمان است که به سبک امروزی تزئئین شده، یعنی هر یک از سالنهای حمام را به صورت یک اتاق بزرگ دارای خزینه و دوش، با چند مبل راحتی و میز، یک سکوی مشت و مال (ماساژ)، محل شستشوی بدن (کف مالی)، ظروف قدیمی مثل کاسه و تشت آب، کیسه و لیف است.

 

قیمت هر اتاق بستگی به بزرگی یا کوچکی آن دارد از 60 لاری تا 90 لاری برای هر ساعت، قیمت صابون و شامپو هم 20 لاری، نوشابه داخل اتاق 10 لاری است.

 

تمام حمام ها به همین سبک طراحی شده است و اسامی جالبی دارند، حمام رویال طلایی، حمام شاه و یک حمام عمومی برای مردم که مثل حمام عمومی خودمان دارای یک خزینه بزرگ، چند دوش نمره و یک محل عمومی برای رختکن و خشک کن است.

 

حمام بزرگ شاه عباس هم در حال تعمیرات بود و امکان بازدید از آن میسر نشد. از مسیر کنار حمام به دره محوطه سازی شده پشت مسجد و باغ بزرگ بوتانیک رفتیم، در انتهای مسیر یک آبشار زیبا قرار دارد. در دو طرف مسیر پیاده رو هایی ساخته شده و رودخانه نیز از میان آن میگذرد و با طی یک مسیر مارپیچی به رود اصلی میریزد.

 

این مکان با نوع طراحی و محوطه سازی آن مخصوص زوجهای جوان و عروس و داماد هاست، با لباس عروس و دامادی و برای فیلم برداری و ثبت لحظات شاد زندگی به این مکان می آیند و عکس و فیلم میگیرند.

 

دو طرف مسیر دارای دیواره های سنگی به ارتفاع بیش از 30 متر است، روی این دیواره ها، آپارتمانهای 8 تا 10 طبقه نیز ساخته شده و ارتفاع را بیش از دو برابر طبیعی آن کرده است. از آخر مسیر کوچه های منتهی به این پرتگاه، پلکانهای فلزی به صورت مارپیچی به سمت پایین تعبیه شده و کسانی که میخواهند به پایین بیایند از این پلکانها استفاده می کنند.

 

ساعت 1 بعد از ظهر شد به توصیه دوست ایرانی در حدفاصل خیابان "سعدی" و "سامق برو" به یک اغذیه فروشی رفتیم و سه ساندویچ کباب ترکی با نوشابه های طعم دار "زدازنی" خوردیم. قیمت هر ساندویج ب نوشابه ، 9 لاری شد.

 

در ادامه تا ساعت 9 شب به گشت خیابانها پرداختیم. ابتدا بوتانی کوری، آبانو، میزرا شفیع، گریشاش ویلی و سپس به دیدن خیابانهای تومانیانی و آفخازی رفتیم. در هریک از این خیابانها، ساختمانهای قدیمی شهر با همان سبک و طراحی قدیمی بازسازی شده بودند.

 

این یک اقدام بسیار خوبی است که دولت گرجستان انجام داده و میدهد. یعنی ظاهر خیابانها را حفظ میکند، طرح ساختمانهای قدیمی را نگه میدارد تا آیندگان با گذشته قطع ارتباط نداشته باشند.

 

دولت نمای بیرونی ساختمانها را بازسازی میکند و داخل آنها را با این تعهد که تغییری در آن ایجاد نشود، به مالک یا شرکت بازسازی کننده میسپارد.

 

با گذشتن از پل "مِ تِ خی" به سمت دیگر رودخانه رفتیم و به خیابان "آب لاواری" تغییر مسیر دادیم و در نهایت خیابان روستاوی را دیدیم و از فروشگاههای بزرگ آن مقداری پوشاک و لوازم دیگر خریدیم. خیابان بزرگ و شلوغی است. در کناره پیاده روها گروههای موزیک خیابانی مشغول کارهستند و مردم هم گاهی اوقات به آنها کمکی میکنند.

 

بیش از 8 کیلومتر پیاده روی کرده ایم و خیلی هم خسته شده ایم، مخصوصا بنده که باید چند ساک خرید همسر محترم را هم با خودم حمل میکردم!

 

از سویی دیگر هم نمیخواستم موجب ناراحتی دوست ایرانی ام شوم.

 

به همین دلیل موضوع را با او در میان گذاشتم و هرچند اصرار داشت ما را تا پارک کنار رودخانه (پارک ریک) همراهی کند، اما قبول نکردم! چون مسیر خانه او دقیقا با مسیر هتل ما مخالف بود و به همین دلیل قرار شد تا ایستگاه مترو با هم برویم و او به سمت خانه اش و ما هم به طرف هتل برگردیم.

 

ایستگاه مترو

 

یک پله برقی مستقیم مسافران را از سطح خیابان تا عمق 100 متری به پایین میبرد. سرعت پله برقی ها بیش از سرعت پله برقی های ایران است و دارای شیبی حدود 45 درجه است. در مسیر سه ردیف پله برقی کار میکند، که با توجه به ترافیک ایستگاه، گاهی 2 تا به سمت پایین و یکی به بالا حرکت دارد و گاهی هم برعکس است. امشب، یک پله برقی به پایین و یکی هم به سمت بالا کار میکرد.

 

سالن اصلی حدود 70 متر طول دارد و سقف آن نیز 12 متر ارتفاع، مسیر حرکت قطارها در دو طرف سالن احداث شده است. قیمت مترو برای هر نفر 50 تتری (نیم لاری) است.

 

بعد از خداحافظی و قرار فردا، دوستمان از یک مسیر و ما هم از مسیر دیگر سوار مترو شدیم. واگنها نسبت به مترو تهران یا مشهد، خیلی قدیمی تر و فرسوده تر به نظر می رسد. 2 ایستگاه بعد "ایستگاه آب لاواری" است و ما از مترو خارج شدیم و پس از طی مسیر توسط پله برقی به سطح خیابان رسیدیم. از پشت ایستگاه، خیابان "مسخی شویلی" ما را به طرف ضلع جنوبی کلیسای بزرگ سبیحا هدایت میکند. تقریبا 45 دقیقه طول کشید تا این مسیر سربالا و سنگ فرش را طی کنیم.

 

دیگر رمقی برایم نمانده، پاها خسته است و چشمها خواب آلود، ساعت 11 به هتل رسیدیم.

 

کلیسا هنوز بسته است و کسی اجازه ورود ندارد. حتی داخل محوطه پارک مانند آن. به داخل هتل رفتیم و مسؤول پذیرش ، وقتی ما را خسته و کوفته دید، پیشنهاد کرد تا 2 قهوه برایمان درست کند، منهم گفتم: قبول، ولی لیوانی میخواهم!

 

او هم پذیرفت و برایمان دو فنجان بزرگ در حد همان لیوانی خودمان ریخت!