گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی
گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی

توضیح و ادامه مطالب

با سلام مجدد.

تا اینجای سال ، سال پر مسافرتی داشتم. برای اینکه مطالب سفر آخری به اروپا را فراموش نکنم. اول این سفرنامه را می نویسم تا بعد نوبت به سفر به آسیای جنوب شرقی شود.

از نحوه ویزا گرفتن که بگذریم...

لازم بود برای شروع سفر، ابتدا به کشور هلند وارد شوم. به دلیل نبود مرز مشترک با این کشور، دیگر مانند سفرهای قبلی نتوانستم با وسیله نقلیه شخصی به مسافرت بروم.

بهر حال....

اطلاعات مربوط به کشور هلند را از طریق اینترنت و گفته های دوستان جمع آوری کرده بودم. نقشه سفر یکماهه من در ابتدا، کشور هلند، بلژیک و از طریق فرانسه به کشور اسپانیا بود.

اما...

به چند دلیل این برنامه تغییر کرد و مسیر حرکت از هلند به دانمارک، سوید و قطب شمال و سپس اسپانیا شد.

روز چهارشنبه سوم ژانویه ۲۰۱۷ (۱۳ دیماه ۹۶) با خط هوایی ترکیه و ساعت ۲ بامداد به همراه همسرم عازم استانبول و سپس آمستردام شدیم. ساعت ۱۳ هواپیما در یک شرایط بد جوی و پس از نیم ساعت چرخش در هوای ابری و مه آلود غلیظ آمستردام، بالاخره با سلام و صلوات به زمین نشست، بگذریم از حالت تهوع بیش از نیمی از مسافران، گریه های بچه ها، نگرانی والدین و... و البته بی خیالی من که سعی در تغییر شرایط اطرافم داشتم و با اعتراض همسرم مواجه شدم که: «چه خبرته! مگه نمی بینی همه نگران هستند؟» گفتم:‌ خوب چه کار کنم؟ کنترل هواپیما دست خلبانه، منهم کاری نمی توانم بکنم جز ایجاد فضایی متفاوت، گریه بچه ها به خاطر ترس بزرگترهاست.

بچه اطراف من به دلیل اینکه برایشان اسباب بازیهای کاغذی درست میکردم، اصلا متوجه وضعیت و... نبودند و آرام و خندان به آموزش کاردستی من توجه میکردند و سرشان گرم بود. منهم با ایشان بگو و بخند داشتم که آن طرفیها، خوششان نیامده بود!

خلاصه هواپیما با وضع خطرناکی نشست و ما به سلامت پیاده شدیم.

فرودگاه آمستردام در دو طبقه طراحی شده و به صورت یک دست با انگشتهای باز است که هواپیما تا کنار ساختمان میآید و توقف میکند. این فرودگاه دارای ۸ بخش مشخص است که با حروف A تا H نام گذاری شده و هربخش دارای گیتهای ۱ تا ۱۲ است.

هر بخشی دارای کافی شاپ، صرافی، فروشگاه صنایع دستی و تنقلات ، عابربانک و شعبه یکی از بانکها و... است. تمام این بخشها به یک سالن بزرگ مرکزی متصل هستند و در این سالن عابربانکهای متعدد، تعداد بیشتری شعبه بانک، دفاتر فروش بلیط هواپیما، قطار و فروشگاههای غذایی، رستورانهای مختلف، کافه تریا، فروشگاه برندهای معروف، بازیهای کامپیوتری وجود دارد.

قطعات بزرگ هواپیما، مثل چرخ جلو با همان اندازه واقعی، چرخهای عفب و بخشی از هواپیما (قسمت مسافران) در گوشه و کنار این سالن به عنوان دکور قرار داده شده که مسافران با آنها عکس میگرفتند و از آنها دیدن میکردند.

اولین کاری که کردم دو عدد بلیط مدت دار ۳ روزه برای استفاده اتوبوس، قطار، مترو و تراموا از دفتر داخل سالن به قیمت ۲۱ یورو خریدم. (یکروزه ۷.۵ یورو)

از طریق نقشه راهنمای همان بلیطها، به طبقه زیر فرودگاه رفتیم و با قطار سریع السیر به ایستگاه مرکزی قطار آمستردام واقع در شمال شهر وارد شدیم. (البته شمال بخش مرکزی و اصلی آمستردام، چون شهر آمستردام در همه جهات گسترش یافته است. )

ایستگاه بزرگ و پر ترافیکی است. جمعیت زیادی در حال ورود و خروج بودند. قطار بدون سر وصدا و با سرعت مناسبی حرکت کرد و ما را رساند.

از ایستگاه که خارج شدیم، ابتدا به تعیین موقعیت خودم پرداختم تا بر اساس نقشه ای که از گوگل گرفته بودم، مسیر حرکت به طرف هتل را پیدا کنم.

کمی طول کشید، در این مدت همسرم از محیط ایستگاه و ساختمان آن، پارکیگ دوچرخه ها (به قول خودش تا حالا این همه دوچرخه یکجا ندیده بود!) عکس برداری کرد.

بعد از تعیین موقعیت به سمت هتل حرکت کردیم. هتل ما در خیابان Raadhuisstrat واقع شده بود. از ایستگاه راه آهن تا هتل حدود ۱۵۰۰ متر پیاده روی کردیم، البته با کشیدن چمدانها، مسیر تقریبا سر راست بود، اما به دلیل تازه وارد بودن و عدم آشنایی با مسیرها و خیابانهای آمستردام، وجود کانالها که  ما را گیج میکرد هم عادت نداشتیم و هم برایمان جالب بود و مشغول عکس گرفتن می شدیم، تقریبا بعد از یک ساعت به هتل رسیدیم. هتل نبش تقاطع Herengracht واقع شده بود و ساختمان آن قدیمی و راه ورود هم دارای ۳۷ پله به طرف بالا بود.

با هزار اهن و تلپ بالاخره چمدانها را با خودمان بالا بردیم و حسابی عرقمان درآمد!

با رسپشن هتل حال و احوالی کردم و ضمن معرفی خودم، درخواست کلید اتاق را نمودم. با خوشرویی اتاق را نشان و تحویل ما داد. اتاق نقلی ۱۵ متر مربعی با حمام، یک تراس مشرف به خیابان اصلی، دو تخته با کمد لباس مناسب، گاوصندوق،تلویزیون بود.البته جای رفت و آمد داخل اتاق کم بود ولی برای ما اهمیت نداشت. چون ما اتاق را برای استراحت شبانه و استحمام و اسبابها لازم داشتیم، تصمیم به زندگی که نداشتیم!

توضیح:

هتل را از طریق اینترنت و به سختی رزرو کرده بودم، چون کارت اعتباری ام از سفر هند به این طرف به دلیل تحریمها و قطع ارتباطات بانکی، مسدود شده بود و تاریخش هم به اتمام رسیده بود. (خدا لعنت کند باعث و بانی این تحریمها و مشکلات را) با هتل شرط کرده بودم که پرداختم نقدی است و وقتی رسیدم اقدام به پرداخت خواهم کرد، خوشبختانه با اکراه قبول کرده بودند و من هم بد قولی نکردم و به موقع رسیدم، تا آخرین لحظه ای که می توانستم از موبایلم در ایران استفاده کنم، برایشان ایمیل فرستادم و از موقعیت خودم باخبرشان کردم تا مبادا رزرو من را باطل کنند. چون بر اساس قوانین هتلشان، من باید قبل از ۴۸ ساعت کرایه یک روز را پرداخت میکردم تا رزرو من قطعی قلمداد شود، اما به دلیل همان مشکلاتی که گفتم، این کار برایم میسر نبود و من فقط با اطلاع رسانی مسیر حرکتم و ساعت پرواز و رسیدنم، اطمینان آنها را جلب کرده بودم و توانستم بدون دردسر و با خیال راحت به گشت و گذار بپردازم.

بدون موبایل واقعا مشکل است، تازه من تصویر نقشه آمستردام را قبلا در گوشی ام ذخیره کرده بودم، ولی این کجا و اینترنت پرسرعت کجا! در فرودگاه هم نتوانستم سیم کارت تهیه کنم. به همین دلیل از اطلاعات هتل در خصوص خرید و محل فروش سیمکارت نزدیک هتل پرسیدم و مشخص شد که یکی از فروشگاههای زیر هتل سیم کارت دارد.

تا همسرم مشغول بازکردن چمدانها و مرتب کردن لباسها بود، منهم سری به فروشگاه زیر هتل زدم تا سیمکارت تهیه کنم.

نکته جالب مالک فروشگاه بود که یک ایرانی از آب درآمد و فروشنده دیگر هم یک ایرانی ترک تبریزی بود! کمی با آنها گپ زدم و یک سیم کارت ودافون برای خودم و یک سیمکارت لایکا برای همسرم خریدم. در مجموع ۷۰ یورو شد. مسعود، مالک فروشگاه تنظیمات سیمکارت ها را برایم انجام داد و با راه اندازی اینترنت گوشی، تمام خستگی از تنم خارج شد.

به هتل برگشتم و با درست کردن دو قهوه تجدید قوا کردیم و برای دیدن آمستردام پاشنه کفشها را بالا کشیدیم و حرکت....

ساعت حدود ۵ بعداز ظهر و هوا هم رو به تاریکی بود که راه افتادیم. چون برنامه خاصی نداشتیم، قرار گذاشتیم که در شهر گم شویم!!

خود را در خیابانها و کوچه های باریک آمسردام گم کردیم. خیلی کیف داشت. مغازه های مختلف کوچک، خانه های شناور داخل کانالها، دوچرخه سواران زیاد، خیابانهای کم ترافیک و ماشین، هوای خوب و البته کمی سرد، بو و دود ماریجوانا و حشیش!! و... همه و همه برایمان جذاب بود و دیدنی.

بعد از ۴ ساعت پیاده روی و گشت و گذار و بدون خستگی (به دلیل استنشاق دود مواد که به وفور از هر کافه و دیسکویی بیرون میزد) سرخوش و سرحال در کنار میدان دام نشستیم و برای تغییر ذایقه، فلانل و آب میوه خوردیم.

مسیری را که از ایستگاه راه آهن آمده بودیم را دوباره با نگاه خریداری طی کردیم و این بار با دقت به محتویات داخل و خارج مغازه هایش توجه کردیم.

در همین مسیر ۵ موزه و چندین دفتر تورهای توریستی بود، تعداد زیادی مغازه های هدایای توریستی، تعدادی اغذیه فروشی مانند مکدونالد، کینگ برگر، ساب وی و... دفاتر شرکتها و بانکها که تعطیل بودند.

تا ایستگاه راه آهن رفتیم و بعد به سمت شرق تغییر مسیر داده و به کنار شبه خلیج Oosterdok رفتیم. در این قسمت شبه جزیره مانند آمستردام چند ساختمان بزرگ ساخته شده است که یکی از آنها مرکز فروش محصولات کامپیوتری، انفورماتیک، موبایل و... است، یک رستوران شناور در کنار‌ اسکله به سبک معماری چینی در سه طبقه وجود دارد،‌ محوطه وسیع و زیبایی کنار آب طراحی شده که برای قدم زدن، ورزش، نشستن و استراحت و تماشای مناظر بسیار لذت بخش است.

از مسیر خیابان Ijtunnel و بخش پیاده روی آن دور زدیم و از مسیر Red Light (!!) به سمت هتل آمدیم، ماشالله ! خیلی شلوغ و با صفا بود. البته توصیه میکنم این مسیر را با همسرتان طی نکنید، چون مثل من، امکان دارد یکی از گوشهایتان از دیگری درازتر شود! چون اطمینان دارم گوشتان کشیده خواهد شد و نگاهتان را به جلو تنظیم میکنند!

خلاصه دیدنی بود، ویترینهای قشنگی داشت! و... باید رفت و دید

شنیدن کی بود مانند دیدن....

به دلیل حواس پرتی، مسیر برگشت را واقعا گم کردیم. دست به دامن جناب گوگل شدیم و با Map گوگل مسیر بازگشت را پیدا کردیم. ساعت ۱.۳۰ به هتل رسیدیم و  واقعا بیهوش افتادیم تا صبح...

توضیح:

نرخ هتل DiAnn با صبحانه:‌

57 یورو برای روزهای سه شنبه تا پنجشنبه

۶۰ یورو برای جمعه و دوشنبه

۶۵ یورو برای شنبه و یکشنبه