گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی
گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی

روز ششم سفر: آغاز سال جدید و خروج از ایروان

عید شما مبارک

امروز پس از تحویل سال، برای صرف صبحانه به رستوران رفتیم، همه مسافران ایرانی آمده بودند و کلی شلوغ بود. در این شلوغی یکی از بچه های قدیمی و شاگردان سالهای دور را دیدم که موجب خوشحالی ام شد.

برای جمع کردن اسباب ها و تخلیه اتاق اقدام کردیم و حدود ساعت 11 از هتل خارج شدیم و مسیر سوان و دلیجان را برای رفتن به گرجستان انتخاب کردیم.

هنوز 10 کیلومتری از ایروان دور نشده بودیم که برف شروع به باریدن کرد و مشکلات ما هم شروع شد. در مدت 15 دقیقه آنچنان جاده برفی شد که اصلا فکرش را هم نمیکردم. یاد روز اول سفر افتادم که چه مصیبتی کشیدیم.

گفتم هرچه بادا باد، ما پررو تر از برف هستیم و ادامه میدهیم. تا سوان رفتم، سری هم به "آسیه" زدم، دختر خوبی است، آنها هم بدون مشتری مانده بودند. 5 تا زن توی رستوران بغل بخاری هیزمی نشسته بودند تا یک نفر بیاید و از آنها کبابی، چایی، قهوه و یا ... بخواهد.

من را که دید، لبخندش گل کرد و با گرمی از ما استقبال نمود، به بقیه هم معرفی مان کرد و تقربیا 20 دقیقه ای با آنها بودیم. قهوه ای خوردیم و به مناسبت عید نوروز، همسرم یک جعبه شیرینی که از مشهد همراهمان آورده بودیم را برای پذیرایی آنها آورد. خیلی خوشحال شدند و با لذت شیرینی ها را خوردند و از ما تشکر کردند.

دیدم دیگر وقت را از دست میدهیم، خدا حافظی کردیم و ادامه مسیر را پی گرفتیم.

مسیر به خرابی جاده از مرز تا ایروان نیست، ولی زیاد هم خوب نیست! پیچ و خم های جاده راحت تر و روان تر از مسیر اول سفرمان است. نسبت به روز اول، میتوان گفت که تپه و ماهور است.

از سوان باید تا ارتفاع بیش از 2000 متری از سطح دریا بالا رویم و سپس به سوی دلیجان سرازیر گردیم. در مسیر شهر مهمی نیست و فقط چند روستا وجود دارد. در اطراف جاده مزارع و مراتع نسبتا همواری است که گله های گاو و گوسفند را دیدیم.

شهر بعدی مرکز استان "تاووش"، ایجوان است. شهری بزرگ با جمعیت حدود 150 هزار نفری، در شمال شرق ارمنستان واقع است. در این مسیر راه آهن سراسری ارمنستان از سمت چپ جاده و تقریبا به موازات جاده اسفالت امتداد دارد.

نرسیده به شهر "نو یم بریان"، بعد از گذشتن از پیچهای جاده، دیدم کنار جاده یک نفر ایستاده و در طرف دیگر هم یک ماشین تویوتا لندکروز و سه مرد دیگر ایستاده اند. باران هم حسابی همه را خیس کرده بود و آنها تقاضای کمک داشتند.

توقف کردم و مشکلشان را پرسیدم، با زبان بی زبانی فهماندند که پنچر شده اند و جک شان هم خراب است. توقف کردم و جک ماشینم را که از نوع روغنی و با قدرت خوبی است، را به آنها دادم و کمی هم راهنمایی مناسب برای جک زدن و مسائل ایمنی را به آنها گوشزد کردم. تقریبا 15 دقیقه وقت برد. در این مدت همسرم هم 5 چایی داغ را آماده کرد و پس از تعویض لاستیک و تمام شدن کار برایمان آورد. خیلی چسبید و آنها هم خیلی کیف کردندو تشکر بسیار.

از آنها خداحافظی کردم و ادامه مسیر را تا مرز، در هوایی بهاری و نسبتا سرد، طی کردیم. شهر مرزی "باگرا تاشین" است و در آن طرف مرز هم شهر "ساداخ لو" گرجستان است.

اینجا هم مثل ورودی ارمنستان با مصیبت، "التماس دعای نیروهای پلیس و گمرک مرزی" مواجه شدیم. البته یا یک تفاوت که در مرز ایران، اذیت کردند و وقت گرفتند و پول اضافه را در دفتر و بانک گرفتند. اما اینجا خیلی مودبانه و آرام گفتند که 9500 درام به بانک (مثلا خروجی قانونی)، 12000 درام به مأمور ورود اطلاعات به کامپیوتر(باج اول)، 150 دلار به رئیس دفتر گمرک (باج دوم) باید بپردازید. در همین حال احوال و حالگیری بنده، یک دفعه یک رفیق ارمنی - گرجی! از راه رسید، حدث بزنید کی بود؟

بله! همان ماشینی که در راه کمکش کردم، راننده تا مرا دید، با صدای بلند و به زبان روسی مرا به تمام حاضرین در محل دفتر گمرک، اعم از کارمند و مراجعه کننده، معرفی کرد و گفت که من  چگونه کمکش کرده ام و ....

سرباز پیشکار افسر گمرک که کمی انگلیسی میدانست، به من گفت: این آقا از شما خیلی تعریف کرد، میگوید انسان خوبی هستی و خیلی به او و دیگر دوستانش کمک کرده ای. به همین دلیل رئیس گفت که 50 دلار به خاطر اینکه ادم خوبی هستی! تخفیف داده است. فقط 100 دلار بده.!  چاره ای نبود، همسر در سرمای بیرون مانده بود و من هم راه دیگر نداشتم. دادیم و از مرز گذشتیم.

ورودی گرجستان

برگه های شناسایی ماشین و گذرنامه من را کنترل کرد، مهر ورود زد، بازرسی از نظر داشتن داروی غیر مجاز و مواد مخدر انجام داد، بدون اینکه 1 لاری یا دلار از من پول بگیرد، اجازه ورود داد و با روی خوش گفت: "به گرجستان خوش آمدید"

از منطقه گمرک ورودی که خارج شدیم در یک پمپ بنزین متروکه که یک سقف و حفاظ خوبی داشت ، ایستادیم و بساط نهار (که نه!) شاید بشود گفت: شام! را براه انداختیم.

ساعت 4 بعدازظهر از ساداخلو به سمت "مارنئولی" حرکت کردیم. به دلیل محدودیت سرعت حدود ساعت 6 بود که به حاشیه شهر رسیدیم، اولین ساختمان "مسجد حضرت محمد(ص)" بود.

مقابل مسجد توقف کردم و گفتم یک سری به داخل بزنم و از بیرون و داخل مسجد هم چند عکس بگیرم.

زمان ورودم، یک مرد جوان از مسجد خارج شد، سلام و علیکی کردم و وقتی متوجه شد که منهم مسلمان هستم، باز زبان گرجی از من خواست که به داخل مسجد بیایم و با مسؤل مسجد صحبت کنم.

اولین ملاقات در گرجستان بسیار جالب بود. مسؤول جوان مسجد، یک دانشجوی رشته علوم اسلامی در مشهد بود، فارسی را با لهجه مشهدی حرف میزد. از محل تحصیل و شرایط کاری آنجا سؤال کردم. دانشجوی جامعه المصطفی مشهد بود، امام جماعت مسجد هم فارغ التحصیل دانشگاه علوم اسلامی رضوی بود.

اطلاعات خوبی از جامعه اسلامی گرجستان و ترکیب جمعیتی آن بدست آوردم. از سویی راهنمایی خوبی هم در مورد مسیر حرکتم ارائه کردند که در روزهای بعد خیلی به دردم خواهد خورد.

بعد از یک ساعت دیدار و بازدید از محل به طرف تفلیس براه افتادیم. مسیر 35 کیلومتر بود و ساعت 7:30 بعدازظهر به تفلیس رسیدیم.

با نیم ساعت معطلی و پرس و جو، بالاخره  اپیک هتل را پیدا کردیم.

دیوار به دیوار کلیسای "سبیحا" مرکز بزرگ ارتدکس جهانی، یک چهارراه فاصله با کاخ ریاست جمهوری و در محل ارمنی نشین تفلیس قرار دارد.

هم خسته بودم و هم با شهر تفلیس آشنایی نداشتم و نقشه هم در دستم نبود. به همین دلیل بعد از انتخاب اتاق و انتقال چمدانها، دوشی گرفتم و استراحت کردم.

به این امید که روز بعد بتوانیم با آرامش و راحتی به گشت و گذار در شهر بپردازیم.

روز پنجم سفر: گشت داخل شهری ایروان

امروز بعد از صبحانه، حدود ساعت 10.30 تصمیم گرفتیم به خبایان گردی بپردازیم.

مسیر بخش مرکزی شهر و خیابانهایی که نرفته بودیم را انتخاب کردیم. روز شنبه است و کارهای اینجا نیمه وقت.

پس اول به دفتر آژانس تاتو که در خیابان نعلبندیان است رفتم، چون قبلا در مورد رزرو جا در تفلیس با آنها هماهنگ کرده بودم و باید رسید رزرو جا را میگرفتم تا بتوانم راحت تر به هتل تفلیس برسم.

حالا که خیالم راحت شده، به مسیری که از قبل انتخاب کرده بودیم رفتیم.، خیابان امیریان را از یک سمت تا انتها پیاده روی کردیم و فروشگاهها و مراکز مستقر در آن را ورانداز نمودیم. در برگشت یادم آمد که مسجد کبود ایروان را ندیده ایم. به همین دلیل از روی نقشه محل آن را پیدا کردم و با 20 دقیقه پیاده روی به آن رسیدیم.

از همه جای آن عکس گرفتیم، مسجد بزرگی است دارای یک صحن و حیاط حدود 900 متر مربع که به صورت چهار باغی یعنی یک حوض در وسط و چهار باغچه 100 متری در در چهار طرف تزیین شده است.

در دو طرف حیاط اصلی، تعداد 24 عدد حجره ساخته شده است که در گذشته طلاب در آنجا اقامت داشته اند، اما اکنون در یک سمت مطلب دکتر... که 11 سال است در آنجا طبابت میکند، حجره دیگر آرایشگاه، یک حجره در اختیار انجمن دوستی ایران و ارمنستان، یک حجره در اختیار پلیس، 6 حجره برای کلاسهای آموزش زبان فارسی و ارمنی به علاقه مندان، 2 تا بدون تابلو!

در سمت دیگر تمام حجره ها بدون تابلو و فقط یکی مربوط به نگهبان و سرایدار ارمنی مسجد بود که حدود 15 سال در آنجا کار میکرد.

در سمت قبله فضای اصلی مسجد واقع شده که دو گل دسته در اطراف ایوان اصلی ساخته شده است. روی دیواره گل دسته های اسامی جلاله که با اشکال مختلف "یاعلی" در چهار جهت و معکوس فاصله گذاری شده. در پایین یک ستون و در بالای ستون دیگر نام "میزرا علی سال 1205" کاشی کاری شده است.

روی حاشیه افقی بالای دیواره اصلی چند آیه ابتدایی سوره فتح به با خط ثلث و کاشیکاری تزیین شده. در سمت راست فضای سرپوشیده مسجد، یک سالن بزرگ قرار گرفته که در گذشته نمازخانه بانوان  بوده و امروزه آن را با پرده به دو قسمت تقسیم کرده اند و برای نمازهای روزانه استفاده میکنند.

در سمت دیگر مسجد و مقابل گنبد و مناره ها، به صورت سرتاسری یک سالن بزرگ برای مراسم و همایشها مرتب شده که بیش از 150 صندلی در آن مرتب گذاشته شده بود و در یک طرف آن نیز یک سکوی بزرگ برای سخنرانی و جلسات رسمی طراحی شده بود. در وسط سالن هم یک میز بزرگ و هفت سین گذاشته شده بود.

در پشت حیاط اصلی و حجره های مقابل درب ورودی، یک حیاط خلوت باریک و دراز قرار دارد، در یک سمت آن ورودی به مناره مسجد برای اذان است و در طرف دیگر دستشویی و وضوخانه مردانه و زنانه ساخته شده،

و دیگر هیچ.

بعد از خروج به فروشگاه بزرگی که مقابل مسجد بود رفتیم.، یک مرکز خرید مایحتاج روزانه، مانند میوه و سبزی و... در طبقه همکف، پوشاک و آرایشی و... در طبقه اول و لوازم بازی بچه ها و... در طبقه دوم.

چون قصد خرید نداشتم، لذا در طبقه اول و کافه تریای آن کمی نشستیم و بنده (قهوه) و خانم هم (بستنی!) خوردیم. هزینه 800 درام، چون از خدمتکارش خوشم آمد، 200 درام هم انعام دادم! آنهم در حضور همسر محترم! خدا عاقبت بنده را بخیر بگرداند، آمین.

پیاده روی را ادامه دادیم و در چهار راه بعدی، یک مغازه صنایع دستی دیدم، به همسر گفتم: بیا کمی صنایع دستی را به عنوان سوغاتی برای بچه ها و دوستان ببریم.

قبول کرد و داخل شدیم، تعدادی از المانهای ارمنی -که برای افراد قابل استفاده باشد - خریدیم. چون مابقی محصولات مربوط به عقاید و افکار مذهبی آنها بود و برای ایرانیها هم شناخته شده نیست، لذا دلیلی برای خرید و هدیه دادن نداشتم.

دیگر ساعت 6 بعدازظهر شده بود و خستگی هم در راه رفتن ما محسوس شده بود. خودمان را به ماشین رساندیم، غذای حاضری نوش جان کردیم و به هتل برگشتیم.

روز چهارم سفر: سفر یک روزه به اطراف ایروان

امروز پس خوردن صبحانه ای مفصل ! حدود ساعت 11 از سمت شرق ایروان به طرف گارنی و گغارد حرکت کردیم.

مسیر مثل روز اول پر از دست انداز و چاله و چوله بود. حدود 60 کیلومتر مسافت را در 1.5 ساعت طی کردیم. دلیل آن هم خرابی مسیر و محدودیت سرعت بود.

ساعت 12.30 به گغارد رسیدیم. یک مجموعه کلیسایی شامل 5 کلیسا، محراب و سالن 4 کلیسا در دل کوه کنده شده بود و این کار در زمانهای مختلف صورت گرفته بود. ابعاد کلیساها از یک محراب و سالن اصلی 12 متر مربعی بود تا کلیسایی با ابعاد بزرگتر یعنی محراب و فضای آن حدود 50 متر و سالن ورودی حدود 30 متر مربع.

یک کلیسا هم در محوطه کنار کوه ساخته شده بود که خود دارای دو گنبد بود، یکی بزرگ و دیگر کوچک تر، نکته مهمی که در تمامی اینها قابل توجه است، سمت و سوی محراب است، تمام اینها در جهت شرقی - غربی طراحی شده اند ، البته با کمی تغییر درجه جزیی، که آنهم به دلیل سختی کندن کوه و ساختن طاق و ستونهای سنگی از دل کوه بوده است.

این نکته در تمامی کلیساهای ارمنی که مشاهده و بازدید کردم - با کمی تغییر درجه جزیی - وجود دارد.

دلیل آن چیست ؟ نمیدانم! باید در تاریخ سرزمین و آداب و سنن منطقه جستجو کرد. البته حدث میزنم شاید به دلیل قدمت حضور ادیان مهر پرستی در آن نواحی و سپس آیین زرتشتی، این رسم از آن زمان به فرهنگ آیین ارمنی داخل شده و بعد از چندی هم ثابت گردیده است.

جون در معابد مهرپرستی، محراب معبد دقیقا به شمت شرق قرار گرفته که نمونه آن نیز در منطقه گارنی ارمنستان هنوز دیده می شود.

پس از بازدید از کلیسا(های) گغارد، به قصد دیدن گارنی از همان مسیری که آمده بودیم، مراجعت کردیم.

حدود 20 کیلومتر که مسیر را بازگردیم، به یک سه راهی می رسیم که باید به سمت چپ تغییر مسیر بدهیم و پس از حدود 5 کیلومتر به محوطه باستانی گارنی خواهیم رسید.

در محوطه ورودی، یک پارکنیک آماده شده که ظرفیت حدود 50 اتومبیل را دارد. در سمت چپ محوطه دستفروشانی را میبینیم که در یک ردیف دکه های فروش لواشک، مربا، ترشی، شراب میوه های زردآلو، انگور، سیب، انار و یک نوع نان محلی با خمیر آغشته به عسل و گردویی عرضه میشود.

یکی از دکه دارها که زن بود، تقریبا به زبان فارسی مسلط شده بود و محصولات خودش را به فارسی معرفی میکرد.

ورودی گارنی برای هر نفر 1200 درام است.

پس از ورود به محوطه اصلی، یک تابلو نقشه در سمت راست نصب شده که به معرفی مکانهای واقع در محوطه میپردازد. (به 5 زبان) ، در سمت چپ ورودی یک فروشگاه صنایع دستی و یک سوپر کوچک ساخته شده است، دستشویی و توالت در زیر این دو مغازه وجود دارد.

نکته جالب: در دستشویی دارای 3 چشمه توالت که یکی ایرانی و 2 تا فرنگی است، ضمنا توالت ایرانی آن شیر آب و شلنگ هم دارد! و البته خیلی هم تمیز و بی بوست.!

ورودی دارد، نفری 100 درام.

سمت راست ورودی، پشت تابلو نقشه، حمام مربوط به دوران هلنیسم است که بقایای آن را از زیر خاک درآورده اند و روی آن هم یک سازه فلزی شامل سقف و دیوار و پنجره ای سراسری - که از سطح زمین حدود 120 سانتی متر بالاتر قرار دارد - ساخته شده است.

معبد گارنی درست مقابل درب ورودی و در فاصله 50 متری قرار دارد، بنایی که در زمان خودش خیلی باشکوه بوده است و در این زمان هم خیلی استوار به نظر می رسد. ابعاد آن حدود 15 متر در 12 متر و به صورت مستطیل شکل ساخته شده است. در اضلاع بلندتر، 8 ستون و در دو ضلع کوچک، 6 ستون طراحی شده، این بنا در امتداد شمالی - جنوبی ساخته شده و درست مماس با دیواره غربی آن خرابه های معبد میترایی (مهرپرستی) قرار دارد.

در اصلی معبد به سمت شمال است و با 15 پله از سطح زمین ارتفاع گرفته است، البته ارتفاع هر پله حدود نیم متر است. محوطه داخلی معبد در ابعاد 12 متر مربع است که در سقف شیروانی مانند آن یک نورگیر مربع شکل در ابعاد یک متر مربع ایجاد شده است. مقابل محراب آن یک تخته سنگ یک تکه و مکعب مستطیل شکل مانند یک میز، با سطحی صاف و صیقلی قرار دارد.

هیچگونه تزیینانی داخل معبد نیست، اما در قسمت خارجی و زیر سقف، حد فاصل میان دیوار اصلی معبد و ستونهای سنگی تزئینی آن، نقشهای هندسی شکل روی سنگ تراشیده شده است.

گفته اند که این معبد در یک زلزله ویران شده که مجددا از روی تصاویر گذشته، آن را بازسازی کرده اند.

بازدید ما از گارنی حدود نیم ساعت طول کشید و از تمام زوایای آن عکس و فیلم گرفتم. از معازه صنایع دستی هم تعدادی یادبود، نقشه ارمنستان، یک سی دی موسیقی سنتی ارمنی خرید کردم که در مجموع 22 هزار درام شد.

از اماکن تاریخی و مذهبی که تاکنون در کشور ارمنستان دیده ام، معبد گارنی مدیریتی قابل قبول در امر اطلاع رسانی و راحتی توریستها داشت.

ساعت 2 بعدازظهر محل را ترک کردیم و به نیت دیدن دریاچه سوان، عازم این منطقه شدیم. باید تمام مسیر رفته را برمیگشتیم و در جاده دریاچه قرار میگیرفتیم.

تمام راه رفته را دوباره برگشتیم و از ورودی ایروان به سمت شمال شرق تغییر مسیر دادیم و از طریق جاده کمربندی ایروان وارد بزرگراه سوان شدیم.

در مسیر جاده کمربندی کارگاههای مختلف ساختمانی، فنی، تعمیراتی و یک قبرستان بزرگ (بهشت مریم!) دیده میشود. دقیقا در محل تلاقی جاده کمربندی و بزرگراه سوان، چند کاباره، کازینو، کلوپهای شبانه ساخته شده است.

مسیر بزرگراه توسط پلیس گشت و دوربینهای سرعت سنج کنترل می شود. اسفالت جاده تقریبا خوب است ولی هنوز هم دارای همان مشکلات سایر جاده های ارمنستان است.

فاصله تا سوان 60 کیلومتر است، مسیر را طی کردیم و در خروجی شهر سوان از بزرگراه خارج شدم، تازه متوجه شدم که اصلا نمیخواستم به داخل شهر بروم و باید به دریاچه می رفتم، به همین دلیل در اولین محل دوربرگردان (زیر پل بزرگراه) دور زدم و حدود 500 متر برگشتم، مقابل یک کافه توقف کردم تا از افراد آنجا نشانی درست را سوال کنم.

هوا سرد شده و باد سوزناکی در حال وزیدن است، گفتم اصلا برویم داخل، هم نشانی را بپرسیم و هم قهوه ای بخوریم.

کارگر کافه وقتی متوجه شد من ایرانی هستم، شماره تلفن یکی دیگر از کارکنان را گرفت و بعد هم گوشی را داد به من! با گفتن سلام، متوجه شدم آن طرف مکالمه یک خانم است و گفت: 5 دقیقه صبر کن تا من بیایم!

منهم گفتم: باشه صبر میکنم.

یک خانم میانسال هم در آنجا کار میکرد، گفتم دو قهوه با شکر برایمان بیاورد.

کافه جالبی بود، یک ساختمان که 12 متر کنار جاده و 6 متر هم عمق دارد. یک سالن 12 در 4 متر بزرگ که در سمت چپ آن به اندازه یک اتاق 3 در 4 به صورت بار درآورده اند و با یک بخاری هیزمی تمام فضا را گرم کرده اند. در مقابل درب ورودی چهار اتاق کوچک 2 در 3 که یک میز و دو نیکمت برای 4 نفر دارد، ساخته شده است. افراد وقتی داخل اتاق هستند، در را میبندند و دیگر مزاحمتی برای سایرین ندارند.

به دلیل سرمای هوا، ترجیح دادم کنار همان بخاری هیزمی بنشینم. قهوه هم آماده شد و کنار بخاری خوردیم. (جای شما خالی)، وقتی قهوه را خوردیم و کمی گرم شدیم. خانم پشت خط تلفن هم رسید و با رویی خوش خیلی گرم با ما سلام و علیکی کرد! فارسی را خوب صحبت میکرد ولی کاملا مسلط نبود.

خودش را معرفی کرد (آسیه) و گفت که خواهرش در جلفای اصفهان زندگی میکند و خودش هم به تازگی حدود 2 ماه آنجا بوده، از مشکلات حجاب و پوشش و... هم به شوخی گله میکرد.

صحبتهای ما گل کرده بود و کم کم تعداد افراد علاقه مند به دیدن دو توریست خارجی بیشتر میشد و یکی یکی داخل می آمدند و راجع به ما پرسش میکردند.

دیدم دیگر وقتمان خیلی تلف شده و ممکن است موفق به دیدن جاهای مورد نظر نرسیم و هوا تاریک شود. از آسیه عذر خواهی کردم و گفتم که وقت نداریم، خیلی تعارف کرد که شب را مهمانش باشیم. گفتم امکان ندارد و اگر خدا بخواهد در سفر بعدی شاید اینگار را بکنم. اما تلفنش را داد و گفت اگر نیاز به توضیح و کمک داشتم حتما با او تماس بگیرم تا از طریق تلفن بتواند با زبان ارمنی، نیاز من را توضیح دهد.

پول قهوه و یک فلاکس آبجوش را هم نگرفت و گفت قابل ندارد!

از مسیر معرفی شده به سمت دریاچه حرکت کردیم. در شبه جزیره ای که در دریاچه وجود دارد سه کلیسا ساخته شده که دوتای آن مربوط به سالهای حدود 400 میلادی و یکی هم جدید و برای افراد مقیم در محل است. یک مرکز آموزش دینی و کتابخانه هم وجود دارد و در دیگر نقاط هم پلاژهای متعدد، رستوران، کافه ساخته شده است.

در آن سرما و باد شدید، با پررویی به مقابله با مشکلات پرداختیم و از کوهی که دو کیسای قدیمی روی آن ساخته شده بود، بالا رفتیم.

هنوز 10 متری نرفته بودیم که یک پیرزن سرراه ما سبز شد و به عرضه صنایع دستی که خودش درست کرده بود، مانند گردن بند سنگی، دستبندی سنگی، صلیب سنگی و... پرداخت و با اصرار از ما میخواست که از او خرید کنیم. منهم رویش را زمین نزدم و 2500 درام از او خریدم، او هم یک صلیب سنگی به من هدیه داد.

خوب، خدا مقدر کرده بود که ما از ایران به ارمنستان برویم و به همین اندازه به آن پیرزن کمک کنیم. بهتر از گدایی است که متأسفانه در خیابانهای ایروان زیاد به چشم میخورد.

مسیر دارای دو بخش است حدود 40 متر، مال رو و خاکی است و در ادامه پله های سیمانی وجود دارد که تا پای ساختمان کلیسا کشیده شده است و در یک طرف آن نیز نرده های محافظ فلزی کار گذاشته اند. با لجبازی توانستم پله ها را شماره کنم، 348 پله!

کلیساها درشان قفل بود و داخل آن را نتوانستیم ببینیم. اما از زوایای مختلف آنها و دریاچه عکس گرفتیم. در بالاترین نقطه کوه و پشت دو کلیسا، در فاصله حدود 100متری یک ساختمان یک طبقه به نظر رسید، به سمت آن رفتیم و وقتی رسیدیم، متوجه شدیم که یک بنای مخروبه است و مانند منبع آب، احتمالا در گذشته از آن برای ایجاد فشار آب و آبرسانی استفاده می شده است. در فاصله همین منبع تا کلیساهای قدیمی، (100 متر) به تازگی اقدام به محوطه سازی و کاشت درختهای کاج کرده بودند. فضای زیبایی است مخصوصا در تابستان، در همین فصل و همین روزی که ما آنجا بودیم، عشاق با پررویی، سرمای هوا را مغلوب کرده بودند و در این فضای عاشقانه به راز و نیاز با هم می پرداختند!!

بعد از کمی عکس گرفتن و تقریبا منجمد شدن، از مسیری که رفته بودیم، برگشتیم. در پایین کوه، یک رستوران و سوپر به صورت یک طبقه ساخته شده، برای فرار از سرما و گرم شدن وارد آنجا شدیم، مسؤول آن یک خانم میانسال است و فروشنده سوپر هم یک پیرزن که معلوم شد مادر همان خانم است.

دو قهوه متوسط سفارش دادیم و خوردیم، خوب گرممان کرد. 500 درام.

به سمت ایروان و به نیت رفتن به تله اسکی زاخ کازور حرکت کردیم.

هوا ابری و کمی سرد است، برای رفتن به تله کابین باید ابتدا از شهر هازار عبور کنیم، شهری است با جمعیت کمتر از 30 هزار نفر، یک نیروگاه برق سیکل ترکیبی دارد از نظر قدرت تولید برق از نیروگاه شهید رجایی قزوین بزرگتر است.

در شهر هازار توقف نکردیم و از جاده کمربندی آن به طرف زاخکازور رفتیم. این شهر یا بهتر است بگویم شهرک، از نقاط تفریحی و ییلاقی ایروان است که در فاصله 35 کیلومتری آن قرار دارد. جاده کوهستانی و دارای پیچ و خم است، اما راه و اسفالت خوب است و در مسیر تابلوهای سبز رنگی نصب شده که مسیر رفتن به تله اسکی را نشان میدهد.

در منطقه مسکونی آن 4 کلیسا و تا دلتان بخواهد بار، دیسکو، کازیونی کوچک، متل و اقامتگاه است. البته در این فصل بیشتر آنها بدون مشتری بودند و صاحبانشان بیرون ساختمان چند نفر باهم یا میخوردند و یا تخته نرد بازی میکردند.

مسیر را تا ابتدای تله اسکی رفتیم، تا متوجه شدیم که تعطیل است! خوب دماغ سوخته شدیم.

مثل بچه های خوب از همان مسیری که آمده بودیم، برگشتیم. البته نه از مسیر اصلی، بلکه از جاده قدیم ایروان، که خدا نصیب گرگ بیابان هم نکند، آنقدر دست انداز و خراب بود که باید مثل بازیهای کامپیوتری، مدام به چچ و راست حرکت کنم تا ماشین توی آنها نیافتد.

تقریبا ساعت 8 شب به هتل رسیدیم. خیلی خسته شده بودم، دیگر حال بیرون رفتن هم نداشتم، کمی تلویزیون نگاه کردم، مطالبم را جمع بندی کردم و... خوابیدم.

روز سوم سفر: شهر ایروان

امروز ساعت 9 پس از خوردن یک صبحانه مفصل، برای گشت داخل شهر آماده شدیم و حرکت کردیم.

تمام منطقه مرکزی شهر ایروان را پیاده گشتیم. از نقاط دیدنی مانند مسجمه مادر، یادبود شهدای ارامنه، کاسکاد، سالن اپرا دیدن کردیم.

هزار پله (کاسکاد) فقط 552 پله دارد! شاید رفت و برگشت را حساب کرده اند! در قسمت بیرونی کاسکاد، دو ردیف پله در طرفین طراحی شده که ارتفاع هر پله حدود 15 سانتی متر است و حرکت روی آن خیلی راحت و بدون مشکل انجام میگیرد.

تقریبا هر 100 پله یک طبقه طراحی شده که نمادهای مختلفی در آن محوطه قرار گرفته است، حوض های دارای فواره و مسجمه های مختلف، روی دیوار مقابل هم طرح های تجسمی و گرافیکی.

به بالاترین نقطه کاسکاد که رسیدیم، متوجه شدیم هنوز ساخت و ساز ادامه دارد و احتمالا تا چند سال دیگر مسیر تا بنای یادبود ارامنه ساخته خواهد شد. و شاید هزار پله تکمیل شود.

از محوطه بنای یادبود شهدای ارامنه تمام شهر دیده میشود. هنوز به دلیل نبودن آلودگی هوا در ایروان، میتوانیم کوههای آرارات را به راحتی ببینیم. اما فکر کنم در سالهای بعد این امر به راحتی میسر نباشد.

دلیل:

آدمهای اینجا هم مثل ما هستند. یعنی اول تکنولوژی وارد میکنند و سپس فرهنگ استفاده را یاد میگیرند. البته به دلیل ورود خودروهای استاندارد و مدل جدید، این پیش بینی به این سرعت اتفاق نخواهد افتاد، اما دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد!

کارهای متفرقه امروز

200 دلار را در بانک به درام تبدیل کردم، هر 100 دلار معادل 48450 درام است،

هتل را در تفلیس و باتومی، رزرو کردم، 219 دلار برای سه شب.

یک شب هتل را در ایروان تمدید کردم، 57 دلار

پس سال تحویل در ایروان هستم.

پیشاپیش عید همگی مبارک.

بعدازظهر به ایروان مال رفتیم.

ایروان مال یکی از جدیدترین ساختمانهای تجاری ایروان است که مرکز خرید بزرگی است و برندهای معروف در آنجا مستقر هستند و بخشهای جذابی برای سرگرمی بچه ها و نگهداری آنها دارد.

یک بخش بنام جزیره گنجها برای سنین -18 سال طراحی شده و حدود 100 مغازه برای عرضه پوشاک، لوازم آرایش، ورزشی، کیف و کفش و... وجود دارد.

یک رستوران وسیع حدود 2000 متر مربع که در اطراف این محوطه سرپوشیده و زیبا، غرفه های عرضه مواد غذایی و فست فود قرار گرفته اند و در وسط محوطه نیز میز و صندلی ها به صورت مرتب و دو نفره یا چهار نفره چیده شده است که افراد میتوانند پس از دریافت غذای خود در این محل آن را میل کنند.

قیمت یک KFC سه تکه بدون مخلفات و نوشابه، 1500 درام است.

از غرفه عرضه غذای حلال لبنانی هم یک ساندویج مرغ، سالاد فتوش، سس ثوم، نوشابه تمرهندی خریدم، قیمت آن 2500 درام شد.

نوشابه تمر هندی 500 درام، حدود 4000 تومان

سس ثوم، 100 درام، حدود 800 تومان

ساندویج 400 درام، حدود 3200 تومان

سالاد 1500 درام، حدود 12 هزار تومان!

* دیگر معادل ریالیِ پولی که خرج کرده ام را نمی نویسم. چون اصلا دوست ندارم که هی چرتکه بیاندازم که مثلا قیمت ریالی آن چقدر شد یا چقدر با ایران تفاوت دارد و....

اینجا هستم، پس باید با همین پول ارمنی و قیمت اجناس کنار بیایم و از سفرم لذت ببرم.

بعد به قسمت هایپرمارکت آن رفتیم، فضای بسیار وسیع شاید حدود 10 هزار متر مربع، انواع لوازم، مواد غذایی، شیرینی، ترشی، سالاد، گوشت قرمز و سفید، میگو و خرچنگ و ماهی زنده و مرده! خلاصه هرچی که میخواستی آنجا پیدا می شد.

ما هم با دیدن این مواد غذایی متنوع، وسوسه شدیم و حدود 16000 درام خرید کردیم. البته همه آنها شکمی بود و برای گشت روز بعد به در ما میخورد.

ساعت 9 شب به زور از ایروان مال خارج شدیم! تاکسی های مخصوص مال مقابل در ورودی آماده بودند و ما هم با یکی از آنها به سمت هتل حرکت کردیم.

قیمت تاکسی 1000 درام، البته عدد تاکسی مترش 700 درام نشان میداد، ولی خوب دیگر مشتری آخر شب خونش پای خودش است.!

خریدها را داخل ماشین گذاشتم و به همراه همسرم برای یک پیاده روی شبانه به سمت مرکز شهر حرکت کردیم. فقط توانستم به کلیسای گریگور لوساوریج برویم،

کلیسای بزرگی است که در قسمت جنوبی بافت مرکزی شهر قرار گرفته ، مقابل یک مرکز خرید بزرگ ، این کلیسا در یک زمین حدود یک هکتاری ساخته شده است که در اطراف آن فضای سبز و سه پارکینگ اتومبیل به شکل مثلثی طراحی شده است. و یک شهربازی هم در ضلع شمالی آن قرار گرفته است.

ورودی آن از سمت خیابان اصلی (خیابان تیگران متز) دارای یک ردیف پله با پهنای 6 متر و حدود 100 پله به سمت بالا ساخته شده که در طرفین آن دو سطح شیب دار به موازات پله های ورودی طراحی شده است.

بنای اصلی مانند صلیب است و در راستای شرقی - غربی ساخته شده، البته در کتیبه ورودی یک تاریخ بازسازی (2001) قید شده - این مطالب را بدبختی و تبدیل حرف به حرف ارمنی به لاتین و خواندن برای یک ارمنی زبانِ انگلیسی دان، فهمیدم.! فهمیدید بدبختی یعنی چی؟ کافی است یکبار امتحان کنید تا بفهمید چقدر آسان است!!

محراب کلیسا سمت شرق ساختمان (یعنی نوک صلیب) قرار گرفته، پس حاضران در کلیسا، رو به سمت شرق به عبادت میپردازند. سمت راست ورودی یک میز، یک دسته گل، یک سبد چوبی برای دریافت نذورات شرکت کنندگان قرار گفته است، درب اصلی ورود، (پایین صلیب) قرار دارد و در طرفین آن با فاصله حدود 12 متر ، دو در کوچک دیگر تعبیه شده که امکان ورود معلولین با ویلچر را هم دارد.

در دو سمت ساختمان (طرفین صلیب) دو ورودی دیگر است که به نظرم برای امور اداری در نظر گرفته شده، پشت محراب (نوک صلیب) هیچگونه ورودی نیست و محوطه اطراف کلیسا به سمت پشت محراب ساحتمان، به وسیله دو ردیف پله تا ارتفاع 4 متر روبه پایین است. یعنی کلیسا تقریبا از سطح زمین حدود 4 - 5 متر بالاتر قرار گرفته است.

---*-****-*----

شبهای ایراوان خیلی سوت وکور است. مخصوصا اگر هوا هم سرد باشد.

تمام مغازه ها ساعت 6 تا 7 تعطیل میشوند. مالها ساعت 9 تا 9.30 چراغ هایشان خاموش میشود.

راستی یادم رفت بگویم اینجا از ساعت 10 صبح تا 6 بعدازظهر کار می کنند. بانکها از ساعت 9.30 صبح، مدارس 8 صبح، شرکتهای خصوصی که با ایرانیها سرو کار دارند حدود 9 صبح شروع کارشان است. البته کارگرهای مغازه ها از ساعت 8.30 سرکار هستند و مشغول نظافت داخل و بیرون مغازه. اما شروع کار همان ساعت 10 صبح است.

شبها فقط فست فودها تا حدود 11 و کلوپها هم از 11 تا 7 صبح مشغول کارند.

اتوبوسهای داخل شهر هم با تعداد کمتر در مسیرهایشان تردد میکنند.

خط مترو

ایروان یک خط مترو با 12 ایستگاه دارد. به دلیل نام گذاری ایستگاهها برخلاف نام خیابانها، برای من خیلی سخت بود که بتوانم از آن استفاده کنم. چون اسمهای ارمنی به گوشم آشنا نیست و فقط همان "یان" آخرش را میفهمم!

در ایران ایستگاههای مترو بر اساس نام میدان، خیابان، تقاطع معروف روی زمین نام گذاری شده، اما به نظرم اینجا اینطوری نیست، چون نام ایستگاه با نام خیابان بالاسرش تفاوت داشت.

لازم به ذکر است، من چند روزی است در ارمنستان هستم و شاید نام گذاری به نام یک ساختمان یا مرکز معروفی در همان خیابان باشد که من از آن اطلاع ندارم.

روز دوم سفر

بعد از یک خواب شبانه در اتاقی که با یک شوفاژ برقی گرم شده بود و دستشویی و حمام هم داشت.

صبح روز دوم با حالی خوش و رفع خستگی، بیدار شدیم.

کلی از در و دیوار عکس گرفتیم، تازه فهمیدیم که این متل در یک پارک جنگلی قرار دارد، خیلی جای زیبایی بود. و سه ماه بعد زیباتر هم می شد.

مسؤول متل "فرهام" نام داشت، جوان باحال و مؤدبی بود، صبح وقتی دید که بیدار شده ام در محوطه مشغول گشت و عکس گرفتن هستم، جلو آمد و ضمن خوش و بش، از رضایت من از اتاق و راحتی آن پرسید.

از او تشکر کردم و گفتم صبحانه چی داری؟ گفت: هیچی!

گفتم: قهوه داری؟ گفت: بله!

گفتم: تا من ساک هایمان را داخل ماشین میگذارم، لطفا 2 تا قهوه برایمان بیاور تا کمی گرم شویم.

قبول کرد و رفت تا قهوه را آماده کند.

قهوه را خوردیم و با خداحافظی از فرهام، مسیر را ادامه دادیم. ساعت 10.30

هنوز تا ایروان 200 کیلومتر مانده است. اما هوا خوب شده بود و مسیر هم هموارتر بود.

45 کیلومتر بعد، شهر وایک بود و شهر بعدی هم یغگنادزور، دیگر به دشت رسیده بودیم، شهر آرارات را هم رد کردیم و از نزدیکی شهر آرتاشات، مقداری سیب خریدیم. 2 کیلو 500 درام، این منطقه دارای باغهای سیب فراوان و تاکستانهایش هم زیاد است. کنار جاده لواشک و میوه خشک، شراب سیب و انگور، کدو تنبل ، گردو، بامیه در دکه یا به صورت بساطی فروخته می شد.

از حدود 100 کیلومتری ایروان، اسفالت جاده خوب شد و از 60 کیلومتری هم جاده به صورت یک طرفه و سه بانده شد.

ساعت 13.30 به ایروان رسیدیم.

در قسمت جنوبی شهر فعالیتهای ساخت و ساز در دست انجام است و مسیرهای تردد خیلی باریک و مشکل ساز، تقریبا نیم ساعت طول کشید تا اتفاقی هتل را پیدا کردیم و ماشین را کنار دیوار هتل پارک.

پس از گرفتن اتاق در طبقه ششم، و کمی استراحت برای گشت داخل شهر و آشنا شدن با محیط، ساعت 5 بعدازظهر از هتل خارج شدیم و به آژانسی که از طریق آن هتل را رزرو کرده بودم رفتیم.

سیم کارت Beeline و نقشه و کتابچه راهنمای شهر را گرفتم. پس از فعال سازی سیمکارت متوجه شدم، 150 درام شارژ دارد و به همین خاطر یک شارژ 1000 درامی از یک دکه سر راه خریدم.

به خاطر سرمای هوا و اینکه لباس گرم نپوشیده بودیم، به هتل مراجعت کردیم و به استراحت و تنظیم برنامه فردا پرداختیم. لوازم برقی را شارژ کردیم تا روز بعد مشکلی نداشته باشیم.