از اسکندرون به سمت عثمانیه حرکت کردیم. در ادامه به سمت گاضی آن تپ حرکت کردیم (همان قاضی تپه خودمان)
وارد شهر نشدیم و تا شونلی اورفا ادامه مسیر دادیم، جاده اتوبانی بود و ماهم در مسیر میرفتیم. سمت راست ما مرز سوریه قرار داشت. از دو اثر باستانی سماریس و سرابیوس گذشتیم و توقف نگردیم.
به سمت دیار بکر تغییر مسیر داده و مسیر شمال شرقی را انتخاب کردیم.
شهرهای مهم این مسیر هیلوان - سیلیورک در سمت چپ مسیر حرکت حدود ۸۰ کیلومتر یک دریاچه دیده میشود که با توجه به شرایط جاده و مسیر گاهی از دید خارج شده و مجددا دیده میشود. بقیه مسیر تا دیاربکر حالت دشت دارد و زراعت و کشت گندم در دو طرف مسیر دیده میشود.
از این لحظه تغییرات محسوسی در نوع زندگی و رفاه دیده میشود. هرچه جلوتر میرویم این مسئله بیشتر به چشم میآید.
به دیار بکر که رسیدیم حدود ساعت ۸ بعداز ظهر بود. چرخی در شهر زدیم ولی با تاریک شدن هوا و خالی شدن باک بنزین به دنبال یک پمپ بنزین گشتم.
یک پمپ بنزین با مارک Soil پیدا کردیم. جایی خیلی تر و تمیز و مجهز. بنزین زدم، ماشین را شستم و باد چرخها را هم تنظیم کردم و از فروشگاه آن هم مقداری مایعات، شکلات و... خریدیم.
با مسوول پمپ هم کمی گپ زدیم و چایی خوردیم. ساعت شد 11 !!
دیدم کنار پمپ بنزین یک ساختمان بتونی تازه ساز و نا تمام است. در طبقه همکف آن تعداد تاکسی و ون و اتوبوس پارک کرده بودند. از سوی دیگر حمام،توالتها و دستشوییهای بسیار تمیز همراه با موزیک مناسب و از همه مهمتر توالت ایرانی!! بودند. تازه یک نمازخانه نقلی و شیک هم داشت.
از مسوول پمپ پرسیدم: میتوانم شب را اینجا بمانم؟ چون از قونیه تا اینجا رانندگی کرده ام و خیلی خسته هستم.
گفت باشد و اشکال ندارد. ماهم سریع ماشین را کنار همان اتوبوس پارک کردیم و آماده خواب شدیم.
البته در یک فرصت مناسب راجع به توالتهای ترکیه هم توضیحات مبسوطی خواهم داد!!
بچه رفتند و خوابیدند و منهم دوباره با مسوول پمپ و دو نفر دیگر که کارهای خدمات پمپ و مارکت را انجام میدادند، مشغول صحبت شدیم.
صدای هواپیمای جنگی که روی شهر مانور میداد! و حدود 20 دقیقه یکبار این گشت تکرار میشد، به گوش میرسید.
از رفیق کرد ترک پرسیدم، گفت جیزی نیست و معمولی است!!
خلاصه منهم رفتم و خوابیدم.
با اجازه این قسمت را میفرستم تا دوباره ادامه دهم.