گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی
گشت و گذار

گشت و گذار

ایرانگردی و جهانگردی

تنگه داردانل

خب پس از گپی کوتاه با مسوول کافی نت و خوردن یک لیموناد و...! حالا ادامه مطلب. 

 

تنگه داردانل بزرگتر از بسفر است و این را دیدم، در مورد این دو تنگه در زمان مدرسه خیلی مطلب شنیده و حفظ هم کرده بودم و در امتحانات نیز همیشه یک یا دو سوال از آن می آمد ولی دیدن و تجربه کردن آن خیلی با ارزش و جالب بود. 

ساعت ۶ به طرف ورودی ماشینها به کشتی حرکت کردم، دیدم صفی حدود ۲۰ اتومبیل دارد. خب صبح و صبحانه و ... و بعد از آن هم فشار داخلی!! باعث شد که همگی به دنبال یک سرویس بهداشتی بگردیم و بالاخره همان مسجد نزدیک تنگه به داد ما رسید و همگی با سرعت به سراغ دستشوییها رفتیم و تنها مشتری آن هم ما بودیم!! ۲ نفر مردانه ۲ نفر هم زنانه. 

بعد از انجام کار، چشمانی روشن و دیدی باز تر به طرف ایستگاه کشتی لندکرافت رفتیم ولی دیدیم کشتی رفته و بعدی هم ساعت ۷ میآید. 

نفر اول صف ماشین را گذاشتم و همگی به پارکی که تعریفش را کرده بودم رفتیم و کمی در کنار تنگه قدم زدیم و از دیدنیهای آن لذت بردیم. 

تمام مغازه های این شهر برعکس مناطق قبلی از ساعت ۶ صبح باز بودند!  

فکر کردم حالا که لیرهای ترکی ام تمام شده قدری دلار تبدیل کنم ـ یعنی خودم خودم را خر کردم!! - یکی نبود که بگه مرد حسابی تو که اندازه بلیط کشتی پول داشتی چرا؟ 

دلار را با مبلغ ۱.۴ لیر چنج کردم که در اصل ۱.۴۹ بود. و در مجموع ۴۵ لیر داخل پاچه ام شد.!! 

آنهم از دست پلیس و مامور صدور بلیط! این اولین خرابکاری امروز بود از ابتدای سفر! 

کشتی سرساعت آمد و ماهم جلوتر از بقیه سوارشدیم و از آن طرف هم جلوتر از همه پیاده شدیم. نه مثل ایران که از بندر پل اگر اولین ماشین باشی، در قشم آخرین ماشین خواهی بود! 

آن طرف تنگه شهر چناق قلعه یا به قول خودشان چانا کاله است شهری بزرگ و قشنگ ولی سر صبح همه خواب بودند و ما هم از این امتیاز استفاده کرده و از داخل شهر به سمت (این تپه) حرکت کردیم.  

مسیر خروجی اصلی شهر به طرف شهر چان است که در شرق آن و در مسیر استامبول و آنکارا قرار دارد. اما ما میخواستیم به سمت ازمیر برویم به همین منظور مسیر ازمیت را انتخاب کردم و پس از طی حدود ۶۰ کیلومتر که در یک ساعت طی شد! ـ اینجا من خیلی مقرراتی هستم و طبق دستورات تابلوهای جاده رانندگی میکنم.!! این هم از خصوصیات سفر است که انسان را آدم میکند - بهرحال از ازمیت و با هم حاشیه دریا به کوروک تاشی و سپس به بابادری کوی و بعد هم به توزلا و گول پینار رفتیم. بادرملی و بهرام کاله را هم دیدیم. این شهرها از نظر جمعیتی حدود ۸ تا ۲۰ هزار نفر را در بر میگیرند ولی از ظواهر اینطور هست که به فکر آینده و جمعیت بیشتر هستند. 

توضیح:‌ در تمام شهرهای مسیر ساخت و ساز آپارتمان و نوسازی روستاها عجیب به چشم میخورد، قابل توجه مسکن مهر ایران. تمام مسیر جاده که در دست ساخت وساز است اگر روستایی در مسیر تعریض جاده قرار بگیرد. قبل از خرابی در یک منطقه زیاد و با منظره ای عالی اقدام به ساخت خانه های ویلایی یک یا دوطبقه و با پلان یکسان میکنند و سپس روستای قدیمی را تخریب مینمایند. ما شاید ده ها بار دیدیم که مردم در حال اسباب کشی به خانه های جدید بودند و برای اطمینان چند بار از کارگران و مسوولان پمپ بنزینهای محلی در این خصوص پرسش کردم که همان را تایید کردند. 

در بهرام کاله نماندیم چون هنگام ظهر بود و خانمم هم بغل دست بنده نشسته بود و دریا هم سمت راست،‌ چه ریاضتی کشیدم!! 

به طرف آیوالیک رانندگی کردم این مسیر در یک طرف سمت راست جنگلهای کاج و طبیعی در سمت چپ جاده باغهای زیبا و فراوان زیتون بود. در یکی از کارخانه های مسیر که دارای مارکتی زیبا و فروشندگانی محترمه و با ادب بود توقف کردیم و به بازدید محل پرداختیم. به دلیل کمی جا و طولانی بودن مسیر از هر نمونه یکی را خریدیم. سپس در همان مکان یک ساندویچ گوشت گاو و گوجه فرنگی به همراه روغن زیتون که میان دو عدد نان، تست شده بود، جای شما خوردیم. ولی خب اصلا نچسبید، چون در همان زمان تعداد زیادی توریست و غیر و ذالک آمدند و ما ماندیم که بخوریم یا ببینیم. خوشبختانه خانم ها پشت به درب ورودی بودند و ما هم به دلیل سربه زیری،‌ به صورت زیر زیرکی نگاه کردیم. و البته بالاها را ندیدیم.!!! 

اما ساندویچ به همراه دوغ محلی و آب خنک بسیار چسبید. عجیب است اینجا معده مان کوچک شده و دیگر از آن پرخوری های قبلی خبری نیست!! 

ادامه مسیر تا ادرمیت  همان جلوه های قبلی و همان معماری طبیعی را داشت، مزارع ذرت، آفتاب گردان و بادهای شدید که روی هر تپه و کوهی هم توربین به چشم میخورد. 

از ادرمیت تا برهانیه - یاد برهانی افتادم که گفته بود یک شلوار لی برایش بخرم و البته پولش را هم میدهد! - دریای ازه - این صفحه کلید لامصب این کلید را ندارد - از روی کوهها قابل دید است و مناظر بدیع و زیبایی را هم میبینیم. 

تا گومچ حدود ۴۰ کیلومتر است و  بعد از آن آیوالیک و آلتینووا و سپس برگاما و بعد هم زیتون داغ،‌شهر بعدی (علی آقا) است. علی که خیلی کیف کرد. هی میگفتم علی آقا رسیدیم؟ اولش که نفهمید و بعد که فهمید حسابی رنگ و روش باز شد. 

علی آقا شهری است با حدود ۳۸ هزار نفر جمعیت که فکر میکنم ساختمانهای جدید آن بیش از جمعیت فعلی آن است. حال معلوم نیست که میخواهند بافت قدیمی را خراب کنند یا اینکه جمعیت را اضافه کنند! البته با وضع اینجا بعید نیست که تعداد نفوس اضافه شود!!  

بهر حال به طرف (م نمن ) حرکت کردیم جاده معمولی است و در قسمت هایی هم در حال تغییر و ساخت جدید.  

خیلی زود تابلوی شهر ازمیر را دیدیم. حدود ۵۰ کیلومتر هم رانندگی کردیم و به اولین اتوبان چند طبقه آن که رسیدم از حیرت مسیری را قبلا آماده کرده بودم گم کردم و در این پیچ و خم های اتوبانی به جای جنوب به شرق رفتم و به یک منطقه متوسط ازمیر وارد شدم تا به خود آمدم حدود ۲۰ کیلومتر رفته بودم. از دور یک مسجد قشنگ و تمیز را دیدم. به طرف مسجد رفتم تا هم آرامش جسمی و هم روحی پیدا کنیم. 

مسجد همراه یک مدرسه و مرکز اسلامی بود. خادم آن فضای داخلی را شسته بود و در حال آبپاشی روی سنگ ریزه های بیرون بود. 

از او نشانی دستشویی و وضوخانه را پرسیدم و راهنمایی کرد. خانمها رفتند و منهم به طرف داخل مسجد حرکت کردم. خادم با تعجب دنبال من آمد که وضوخانه آن طرف است - ترکها به وضو، آبدست میگویند- گفتم قبلا وضو گرفته ام.  

مسجدی بزرگ که فضای داخلی آن دارای ۳ گنبد، یکی بزرگ در وسط و ۲ تا در طرفین روی لبه پایینی گنبد،‌ سوره نباء با خطی نسخ و زیبا نگارش شده،‌ در لبه دیوارهای داخلی آیات کرسی و دعاهای حضرت ایراهیم در قرآن را نوشته اند. در ردیف بالاتر از آن و نزدیک قوس بالایی گنبد،‌اسامی خداوند به ترتیب ذکر نوشته شده است. در دو ستون دوطرف محراب اسماء الله و محمدو در ستونهای سمت راست و چپ ردیف اول اسامی ابوبکر و عمر ، ستون ردیف دوم عثمان و علی، و دو ستون مقابل محراب در برابر الله نام حسین و در برابر محمد نام حسن نوشته شده،‌ این تصادف نیست که این اسامی در مقابل هم قرار میگیرند. 

فضای اصلی مسجد در دوطرف محراب یک حالتی مانند محل قرار گیری مسوولین همایشها را دارد یعنی یک محل برای سخنران و چند صندلی و میز برای هیت ناظر، روبروی محراب و همان محلی که گفتم به صورت سراسری منطقه ای با عرض حدود ۲ متر و دارای صندلی و یک میز یک پایه مثل میز نت های موسیقی ارکستر قرار دارد که فکر میکنم برای افراد مریض و دارای مشکل است. 

به دیوارهای دور و پایه های مسجد در ارتفاع حدود ۵۰ سانتی یک جالباسی برای قرار دادن تسبیح تعبیه شده است. 

فرش مسجد دارای رنگ قرمز با حاشیه های بته جقه ای است که با انحراف قبله محل تطبیق داده شده است.

نماز خواندیم و خارج شدیم و خادم هم برای افطار مارا دعوت کرد. گفتم ما مسافر هستیم و روزه نداریم. و البته به زبان ترکی هم از او تشکر کردم که خیلی خوشحال شد. 

از سوپر سر محل و از یک دخترخانم خیلی خوش برخورد و مودب نشانی بازار مرکز و محل تبدیل ارز را گرفتم که بنده خدا با سختی و با استفاده از ترکی و انگلیسی و کمکهایی که من به او کردم. بالاخره او گفت و منهم کروکی را کشیدم. سپس نگاه کرد و نمره ۲۰ داد. 

البته بنده به دنبال خانمها نمیروم! بلکه این از تنبلی و بیعرضگی مردان ترک است که انگلیسی بلد نیستند و خانمها یاد دارند!! تا حالا از هرکه ادرس پرسیدم، او یک دختر یا خانم را معرفی کرد که انگلسی بلد بود.! 

خلاصه وارد شهر شدیم. چه شهری، استامبول برود جلو،  

بیخود نیست که حافظ میگوید:  

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا /.... 

اگر طرف ترک باشد و هم زبان تو، دیگر مرگ میخواهی برو بورکینافاسو!!!! 

 

با اجازه یک استراحت چند دقیقه ای و ادامه مطلب. 

قعلا در کوشاداسی جنوب ازمیر هستم و یک کافی نت که مسوولش آدم باحالیه. 

همراهان با کیف پول بنده داخل بازار و منهم داخل کافی نت 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
یه دوست شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:16 ب.ظ

تونستی ویزای یونان بگیری یا نه؟

نخیر!
اما این قسمت از ترکیه آنقدر آثار رومی دارد که یونان باید برود جلو!
از دیدن سنگها و خرابه ها خسته شدیم. به طرف مرکز ترکیه خواهم رفت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.